نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

آخرین جمعه پائیز

جمعه ای که گذشت هواصاف و آفتابی بود نسیم ملایمی هم می وزید این وقت رو مناسب دیدم وتصمیم گرفتم 3نفری به ساحل بریم آخه میدونید که بندرعباس اینطور هوایی رو کمتر مواقعی پیش میاد داشته باشه  خیلی بهمون خوش گذشت ،دریا با اون رنگ زیبای نیلی به همراه ساحلی آرام!! عاشق نگاه کردنتم مامان جون!!!     فدای ژستتون!!! ...
18 دی 1391

حکایت یلدا

  نور وروشنی وظلمت وتاریکی همواره با یکدیگر در حال کشمکش هستند وزمانی که خورشید بر شب پیروز می شود برای ساعتی بیشتر ماندن در آسمان ،اما شب بر خورشید چیره می شود  واو ساعت کمتری در آسمان فروغ وروشنایی دارد. کوتاهترین روزها در آخر پائیز وبلندترین شب ها شب اول زمستان،نخستین شب دی ماه است.اما بلافاصله پس از آغاز، روزها به تدریج کوتاهتر می شوند به همین جهت این شب را شب یلدا نامیدند. یلدا تولد الهه مهر ،میتراست. امشب شب دختر سیاه موی بلند بالا،میوه پائیز وعروس زمستان،بیایید اورابر سفره مهر بنشانیم وبا نسل آینده پیوندش دهیم وبگذاریم هر چه تاریکی وسرما وخستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد وبیداری را پاس بداریم ،تا ...
18 دی 1391

گفتنی ها برای نورا...

تقدیم به نور آسمانم!! دخترم ،آرامش جانم،روشنایی قلبم،آمدنت از سرزمین نور به کره خاکی را خوش آمد میگم!!! الان که شروع به نوشتن کردم بعد از تلاش فراوان من‚که تو بخوابی و بالاخره خوابیدی.آذرماه سال گذشته هنوز از وجودت که درمن شکل گرفته بود خبر نداشتم.2روز دیگه نمونده شب زیبای یلدا داره میاد امسال در کنار تو و بابا علیرضا شب یلدارو جشن میگیرم آخه پارسال اینطور روزایی جهرم بودم و شب یلدا رو خونه دایی مرتضی ،تولد زندایی یلدا بود. 10دیماه   با انجام آزمایش خون معلوم شد باردار هستم همون لحظه حس عجیبی بهم دست داد با تمام وجود خوشحال شدم و حس مادر شدن تمام وجودم رو فرا گرفت و از اینکه این 9 ماه به سلامتی بگذره وتموم بشه.توی...
18 دی 1391

عشق مامان

نورا از زمان تولد تا الان عکسهای بسیاری ازش گرفتم که یک به یک زیبا هستن. من چند تایی عکس از 3و 4 ماهگی نورا جان رو به سختی تونستم انتخاب کنم . خوشحال میشم اونارو ببینید! عاشق لبخندتم با اون لبای بی دندونت مادر! فدای نشستن تنهات برم من الهههههههههههههی!   چشماشو ،نمکی! خوابshaun the sheepi       مابقی رو در ادامه مطلب خواهید دید:       نورا در حال بازدید از وبلاگش به همراهی عمو محمد رضا! خواب پروانه ای  وای چکار کردم الانه که مامان بیاد! الهی مادر بمیره که نشستنی خوابیدی اخم نکن بهت...
18 دی 1391

شب یلدا

من وعلیرضا واسه اینکه اولین جشن شب یلدای نورا جان بود یه مهمونی واسش ترتیب دادیم البته یه مهمونی چند نفره . من یه شام مختصر به همراه آجیلی و اناری و.... واسه پذیرایی آماده کردم. با اومدن باران جون دوست نورا وخاله مریم وعمو مجتبی جشن شب یلدای نورا جون تا پاسی از شب ادامه داشت.وخیلی به ما خوش گذشت، شبی به یاد ماندنی ساختیم.جاتون سبز!! اینم عکسهایی از اولین جشن شب یلدای نورا جون!!!     نوراجون ودوستش باران! تا یلدایی دوباره.... تومیروی و من فقط نگاهت میکنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم،بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم...
18 دی 1391

پارک بازی!!!

نورا جان به پارک بازییش خیلی علاقه داره این عکسها رو چند روز پیش که میخواستم ببرمش حموم ازش گرفتم آخه تا میبردمش داخل حموم چنان جیغایی میزد که خدا میدونه میاوردمش جلو پارک چنان ذوق زده میشد که نگو و نپرس بالاخره واسه یک ربع ما تسلیم خواسته این دخملی وروجک شدیم . اینم عکسهای نورا گل! ادامه مطلب رو ببینید: فدات بشم دخمل زیبای مامانی ...
18 دی 1391

لحظه به لحظه...

هر لحظه ای که از دنیای قشنگ نورا جان میگذره؛ عکس العمل های شیرینی رو ازش میبینم. تازگی هاکه به ماه پنجم پا گذاشته حرکتهای شیرینتر وجذابتری از خودش نشون میده!مثل: اول روی دست و بعدحالت سینه خیز! با دو دستش ،دوتا پاش رو می گیره وبه سمت صورتش میبره  من این حرکت وخیلی دوست دارم بقیه عکسها در ادامه مطلب ببینین: ودائم اینکه کف پاشو به هم میچسبونه!! وزیبا تر از همه اون سرو صدای شیرینش که خونه رو از سکوت میاره بیرون . عاشق اون íگوم گفتناتم وبه قول عمه مریم مثل مامان جون سوری موتور روش...
18 دی 1391

آرامش!

کنار تو فقط آروم می گیرم                                 پر از دلشوره ام هر جای دیگه تو تقدیر منی بی لحظه بی شک                       چشات اینو بهم هر لحظه میگه تو می خندی پر از لبخند میشم                         تموم زندگیم خوشرنگ میشه صدای پای تو تو خونه هروز                 &...
18 دی 1391

کنجکاوی!!!

نورا هروز که میگذره شیرینتر و بهتره بگم شیطونتر میشه دوست داره به همه جا وهمه چیز سرک بشه اول از همه عاشق TVنگاه کردن‚،چنان محو تماشای کارتون هایی که واسش میذارم میشه که نگو. وقتی واسه خرید میریم بیرون سوار ماشین که میشه فقط دورو برش رو نگاه میکنه ونمیگذاره که کوجکترین چی از زیر ذره بینش بگذره وخلاصه هرجای دیگه ،باکنجکاوی تمام بررسی میکنه ، به وضوح میشه حس کرد و دید مثلا” چند روز پیش من اونو خوابوندم روی تشکش و در حالی که اونو با حرف زدن و قربونت برم و هزار ترفند دیگه سر گرم میکردم، مشغول جمع و جور کردن خونه بودم .دفتر یادداشت خریدهای منزل رو هم گذاشته بودم که با اتمام کار بیام وسایل موردنیاز رو یادداشت کنم رفتم داخل اتاق واسه ...
18 دی 1391