نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

بازی با لگو...

نورا ا بازی  لگو و روی هم گذاشتن  اونها رو خیلی دوست داره و به اقتضای سن خودش خوب بلده که با این وسیله چطور میشه بازی میکرد .بازی اون رو به روایت دوربین ببینید. البته با کمی بازیگوشی ... پ . ن : جمعه هفته گذشته نورا رو بردیم قلعه سحر آمیز که تا جایی که میخواد بازی کنه و دلی از عزا در بیاره عکسهاش رو در پست 15 ماهگی دخترم گذاشتم و یه چند دقیقه ای هم فیلم ازش گرفتم دوست داشتید و اگر وقتتون رو نمیگیره ببینید.   ...
26 آبان 1392

بدون عنوان ...

واقعاً به این نتیجه رسیدم که گاهی اوقات واسه مطلبی که میخوای بنویسی عنوان نداری ( سلام ویدا )پس من هم این پست رو بدون عنوان مینویسم. این روزها هرچی از شیرین کاری و شیطنت ،خرابکاری ،خلاصه هرچی از یه کودک 15 ماهه به ذهنتون میرسه شامل حال نورا جون من میشه و من این روزها فقط در این حالتم ونورا در کمال آرامش چند تاازعکسهاشو میزارم ببینید : لطفاً تشریف ببرید اون ور صفحه... پی نوشت : خبرخبر ... دوستهای عزیز بیاید خبر دارم برای دیدن زیباترین عکسهای نورا به همراه تیتراژهای با حال با عنوان شیرین تر از آبنبات کاری از دوست نازنینم ستاره جون رو ببینید،جان من حتماً برید ببینید خیلی جالب و دیدنیه ....
29 مهر 1392

اِی جونم ...

امروز صبح نورا مشغول بازی بود که با گذاشتن این ترانه این فیلم رو ازش گرفتم ،نورا این ترانه رو خیلی دوست داره و من تقدیم میکنم به جونم. در حال تماشای موزیک ویدیو و رقصیدن. وحالا این شما و نورا به روایت دوربین... اِی جونم عمرم ، نفسم ،عشقم تویی همه کسم، وای که چه خوشحالم، تو رو دارم اِی جووووووووووووووونم اِی جونم دلیل بودنم عشقم،مثل خون تو تنم، وای که چه خوشحالم، تو رو دارم ، اِی جوووووووووووووونم امروز نوشت:شنبه 27 مهرماه... ساعت 18:18 بعد ازظهر گفتم این مطلب رو همین جا پست کنم تا یکجا باشه  اولاً: امروز روز تولد خواهر یکی یه دونه نازم...
26 مهر 1392

عکسهای ماه سیزدهم...

این عکسهای جهرمِ رفتیم باغ اینجا هم  باغ که بودیم بارون گرفت  چه بارونی  حسابی خوش گذشت ازماشین پیاده شدیم بریم داخل اتاقکی که توی باغ بود من و نورا خیس خیس شدیم شیطنتها و بازیگوشی های نورا خونه مامان جون مهری صورت نورا در حال قلقلک دادنش نورا در حال رقصیدن در حال ماکارونی خوردن نورا جارو برقی رو خیلی دوست داره و اصلاً نمی ترسه و دائم صداش و در میاره اینجا هم رفته بالای پا مبلی و از بس ورجوک بازی در اورد افتاد و پشت پا مبلی گیر کرده بود. عزیز مامان در حال روزنامه خوندن ...
23 شهريور 1392

عکسهای جامانده از مرداد ...

 نازترینم عاشقتم ،عاشق اون نگاه نازت ،اون صورت مثل قرص ماهت ،اون شیطتنهای بی حسابت ادامه مطلب فراموش نشه نورا این روزا حسابی که میگم باید فکرش وبکنید که اندازه ونهایت نداره از شیطنت و خرابکاری خانوم خانومای ما فردای تولدش زد شیشه شیرش و شکست بعد ازاونم دوروز پیش داشتم خونه رو نظافت میکردم که واسه یه لحظه از جلو چشمام دور شد و دیدم که ... بله کاغذ دیواری جلو در ورودی رو پاره کرده و نشسته و داره میخنده  به محض اینکه گفتم چرا این کار و کردی با سرعت 200شروع به دویدن کرد ونه نه نه نه میکرد . از کابینت ها و ظرف ریختن بیرون که نگو این نمونه اش روزی 100بار ...
2 شهريور 1392

اولین جمعۀ زیبای مرداد ...

الان 3 شبِ که نورا خانمی خیلی بیقراری میکنه و هر از 2 ساعت بیدار و نق نق میکنه اما دیشب خیلی بد بود نزدیکِ ساعت 2 بودکه نورا خوابید البته بعد از حسابی گریه کردن به محض اینکه چراغ خاموش میکردیم صدای گریه اش بلندتر میشد و نگاه به تختش میکردو تازگیها هم یاد گرفته هرچی رو میخواد به اون اشاره و اِیه اِیه  میکنه و به زور اون رو میخواد و بالاخره هم میگیره .وامان از دستش و بد اخلاقی های خانم اول از همه که اصلاً نمیزاره گل سر واسش به موهاش بزارم دوم اینکه نمیزاره کفش یا دمپایی پاش کنم سوم اینکه خانوم خانوما اصلاًغذا نمیخوره و این موضوع باعث نگرانیِ من شده . من یه تعداد عروسک از زمان مجردیم که برمیگرده به 12 سالِ پیش ، اونها رو نگه داشتم ...
4 مرداد 1392

روزهایمان به روایت تصویر...

زندگی من تو بهترینی ،لایق بهترین هایی ،عمر و زندگیم رو به پات میریزم بهترین زیبایم دیروز بعد از حمام این عکس رو ازت گرفتم عاشق این عکستم فدای اون موهات بشم که وقتی خشک میکنم اینقدر زیبا و خوش حالت میشن خیلی دلم میخواست عکس از راه رفتنش بگیرم اما اینقدر ماشاله اش باشه سریع راه میره که فرصت عکس گرفتن و ازم گرفته بود اما دیروز موفق شدم عکس راه رفتنش رو بگیرم اول این عکسها رو میزارم الهی مامان قربون اون قدمهای کوچولوت بره الههههههههههههههههههی قربوووووووووووووووونت برم این عکسها رو بابایی در مسیر رفت به جهرم گرفت اینجا هم که نورا خانومی تا مامان جون...
26 تير 1392

نورا جون نفس مامان ...

نفسم  وقتی توی راه جهرم بودیم این هم یه عکس جا مونده از سفر شمالمون اینجا فرودگاه رشتِ نورا و خاله جون محبوبه لطفاً ادامه مطلب رو ببینید: عمرم نورا و مامانی آخه تو این سینی چی میخوای که نشستی ای دختر بلا موز بیچاره رو البته پلاستیکی بود میبینید چی داره به روزش میاره الهی قربونش برم نپتون برداشته که خونه مامان جون مهری شو جارو بزنه نورا در حال خوردن پف فیل سرکه ای ...
27 خرداد 1392

بازیگوشی های ماه من

نورا جون الان نزدیک به دو ماه که خیلی بازیگوشی هاش یا بگم کنجکاویهاش بیشتر شده سراغ هرچیزی که سر راهش باشه وببینه میره ولمسش میکنه و جالب اینجاست که الان 3 ،4 روزه که واسه 10 ثانیه ای شاید یه کم بیشتر روی پای خودش میایسته بدون هیچ کمکی  2 باری هم چند قدم برداشته ولی به لحظه نمیکشه که بتونم ازش عکس بگیرم .بیشتر از این توضیح نمیدم عکسها رو دنبال کنید.     می بینیدتو رو خدا چطور اویزون شده به این روروئک بیجاره   اینم از آخرش می بینید ای بلای مارو صبح به محض بیدار شدن سراغ کمد دیواری اونم کشو لباسی  بابا علیرضا  خسته هم که...
12 خرداد 1392