نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

همه چی به خیر گذشت...

بالاخره از 5شنبه اون هفته تا الان که درگیر اون ویروس لعنتی تب و اسهال و سوختگی شدید پای نورا به دلیل اسهال و بمیرم الهی واسش دست آخر هم حساسیت به دارو سفکسیم و خانواده اش ،همه چی به خیر و سلامتی دوباره نورا به اتمام رسید و هرسه یه نفس راحت کشیدیم. یه کار به نظر خودم مثبت که انجام دادم تو این چند روزه این بود که ما  تقریباً از اواخر 10 ماهگی به نورا در کنار شیر خشک نان ،شیر نیدو هم به تدریج استفاده میکنیم . میدیدم که نورا شیر نیدو رو بیشتر دوست  داره ،چکار کردیم شیر نان رو قطع و الان در کنار شیر گاو به نورا خانومم شیر نیدو میدم و خیلی با میل تر از قبل میخوره و از این بابت خرسندم حتی غذا خوردن و اشتهاش هم بهتر شده جا...
9 آبان 1392

ویروس تب ...

چهارشنبه ای که گذشت سفرکی 48 ساعته رفتیم جهرم و برگشتیم اما چه سفری، طفلک نورا همین که رسیدیم از صبح 5شنبه تا الان تب شدید و از امروز هم اسهال و استفراغ البته صبح حالش خوب بود و بهتر شد و پیش خودم گفتم اون ویروس لعنتی فرار کرد ورفت اما دیدم نه بعد از ظهر دوباره تب شروع شد. با وجود اینکه جهرم دکتر برده بودیمش اما دوباره امروز(8/5 ) بردیمش دکتر با حرفهای خانوم دکتر خیلی ترسیدم آخه گفت نمیخوام که نامه بستری بنویسم چون هنوز اشک داره اما اگر دیدی بی حال و بیشتر از این کسل شد و زیر چشمهاش گود رفت باید حتما بستری بشه تو رو خدا واسش دعا کنید بچه ام خوب شه. الان 5 روزه که از اون سر و صداش و  خنده های بلندش و جیغ های بنفشش ...
6 آبان 1392

گلبانگ عاشقانۀ عید ولایت...

غدیر گلبانگ عاشقانه و جاودانه هستی است.غدیر یک اتفاق ساده نیست یک گزینش رحمانی است. آبشاری که از غدیر جریان یافت ،نور را در همه گیتی پراکند.عشق را جانی تازه بخشید.حیات را طراوتی نو داد و محبت و دوستی را پدید آورد.خورشیدی که در غدیر درخشید ،خورشید را شرمنده ساخت.شب را تاراند و سیاهی را به هزیمت وا داشت.ماهتابی که شب غدیر را به روز اکمال دین پیوند زد.روشن ترین انگشت اشاره پروردگار بود که از زبان گزیده اش تلاوت شد. تنها با ترازوی غدیر است که میتوان ایمان را میزان کرد.مار حرارت ،ویژه آن کس است که دل از غدیر وامیر برگیرد ودیده به تبرک آن برکه نساید و ازآن دریا بهره ای نیابد. و غدیر یک کلمه نیست یک برکه نیست یک دریاست.غدیر یک ا...
1 آبان 1392

بدون عنوان ...

واقعاً به این نتیجه رسیدم که گاهی اوقات واسه مطلبی که میخوای بنویسی عنوان نداری ( سلام ویدا )پس من هم این پست رو بدون عنوان مینویسم. این روزها هرچی از شیرین کاری و شیطنت ،خرابکاری ،خلاصه هرچی از یه کودک 15 ماهه به ذهنتون میرسه شامل حال نورا جون من میشه و من این روزها فقط در این حالتم ونورا در کمال آرامش چند تاازعکسهاشو میزارم ببینید : لطفاً تشریف ببرید اون ور صفحه... پی نوشت : خبرخبر ... دوستهای عزیز بیاید خبر دارم برای دیدن زیباترین عکسهای نورا به همراه تیتراژهای با حال با عنوان شیرین تر از آبنبات کاری از دوست نازنینم ستاره جون رو ببینید،جان من حتماً برید ببینید خیلی جالب و دیدنیه ....
29 مهر 1392

اِی جونم ...

امروز صبح نورا مشغول بازی بود که با گذاشتن این ترانه این فیلم رو ازش گرفتم ،نورا این ترانه رو خیلی دوست داره و من تقدیم میکنم به جونم. در حال تماشای موزیک ویدیو و رقصیدن. وحالا این شما و نورا به روایت دوربین... اِی جونم عمرم ، نفسم ،عشقم تویی همه کسم، وای که چه خوشحالم، تو رو دارم اِی جووووووووووووووونم اِی جونم دلیل بودنم عشقم،مثل خون تو تنم، وای که چه خوشحالم، تو رو دارم ، اِی جوووووووووووووونم امروز نوشت:شنبه 27 مهرماه... ساعت 18:18 بعد ازظهر گفتم این مطلب رو همین جا پست کنم تا یکجا باشه  اولاً: امروز روز تولد خواهر یکی یه دونه نازم...
26 مهر 1392

روز مناجات ... عید رهایی

اللهم لبیک میخوانمت در بلندی که خودت بلندترینی میخوانمت به مهربانی که خودت مهربانترینی میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای ست تا بگویم خدایا دوستت دارم ،من خدا دارم خدایا مرا ببخش بابت هر آنچه کردم ونباید هرآنچه نکردم و باید... امروز روز عرفه و فردا عید قربان به حرمت این روزهای عزیز دستهایمان را بر بلندای آسمان دراز کنیم و طلب مغفرت تا غروب این روزهاغروب گناهانمان باشد . التماس دعا عاشقان الهی عیدتان مبارک ...
23 مهر 1392

معنای حقیقی واژه عشق...

برای کنا رهم گذاشتن واژها، دست قلمم بیش از آنکه فکر کنی خالیست، و بیش از آنکه فکر کنی احساس میکنم به نوشتن مجبورم، شاید این هم خاصیت این صفحه مجازی است، میان جاده عشق که می آمدم سرم پر از فکربود، فکرهایی از ان دست که به هر نیمه که می رسیدم احساس میکردم بیش از این رخصت پیش رفتن را ندارم... چیزهایی مثل: آینده رفتن ماندن حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن... شب را سپری میکنم تا درگذر لحظه هایم نگاهم بر زیبایی نگاهت خیره گردد و من باشم و چشمان تو و اشتیاق عشق دخترکم نازینم، بهترینم عشقم، امیدم، جونم با توام با تو دنیای من میخوام...
23 مهر 1392

اندر حکایت 14 ماهگی دخملی...

این روزها نورا خیلی خیلی شیطون و بلا و بازیگوش شده فرصت هر کاری رو ازم گرفته اگرکه دیگه خانومی بره و اتاقش و با اسباب بازیهاش بازی کنه که من بتونم به کارام برسم .و گرنه دائم باید مراقب باشم که از مبل و تخت میره بالا یهو نیفته و اتفاقی واسش پیش نیاد . گل من حسابی رقاص شده و نی نای نای رو خیلی خیلی دوست داره و با هر چیزی که آهنگ و ریتم داشته باشه حتی نشستنی شروع میکنه به رقصیدن و دست و پاشو تکون میده که هرکس ندونه میگه که ما تمرین رقص داریم تو خونه با نورا جون. بوس کردن و کاملاً یاد گرفته و دائم به من و علیرضا میچسبه و ما رو میبوسه اما خدا رو شکر فقط خودمون ،بقیه رو فقط دست میزاره روی لبش و بوس میفرسته . مبل ، تلفن ، آبسرد ...
19 مهر 1392