نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

گفتنی ها برای نورا ...

1392/2/11 2:19
نویسنده : مامان مهسا
580 بازدید
اشتراک گذاری

دخترک نازم قبل از هرچیز و هر سخن به خاطر داشتنت خدا را شاکرم  .عزیزترینم تو نقطه سپیدی هستی که در قلب و روح و زندگی من پدیدار شدی و هوای تازه دمیدی .

عشقم هر روز ،نه لحظه به لحظه شاهد بزرگتر شدن و قد کشیدن و حرکتهای جدید و دلنشین  تو هستم که تمام اینها هیجان با تو بودن  و داشتن فرشته آسمونیم رو افزایش میده .

زیباترینم ،یکتای من، بی تا ، گاهی اوقات به خودم میگم اگر تو را نداشتم چه باید میکردم .من مادر اون هدیه ای هستم که خدا واسم فرستاد.تک نگین انگشترالماس من.

آخ انتظار ،انتظار آمدنت ؟انتظار شنیدن صدای گریه های آرامت ،در آغوش کشیدنت ،ذره ذره انتظار ،همه اینها را با تمام وجود حس کردم  و به جان خریدم تا آخرین نفس عشقم . آمدی و الان  یکی از شیرینترین انتظارها واسم اینه که داری کم کم آمادگی اولیه و ایستادن بر روی اون پاهای کوچولوی بهشتیت که دارن سرما و گرمای زمین رو حس میکنن تجربه میکنی  ،ادای کلمه های فاصله دار ما ما، با با که همه اینها  سرجمع آخرش اینه که به من ندا میدن یکی دیگه از اون انتظارهای زیبات داره به خوشی پایان میگیره که واسه اینکه تا زنده هستی  فرشته کوچولوت با اون، اون قدمهای زیباش دوان دوان بیان سمتت و و بالهای فرشته ایشو باز کنه و خودش رها کنه در آغوشت و بگه مامان .حس اون لحظه توصیف ناپذیره خدای من.

کنجکاویهای بی امان ،لمس هر چیز ، چشیدن و مزه کردن هر نوع خوردنی و وسیله و اسباب بازی دویدن دنبالت و یاد دادن کلمه های قشنگ و رسوندن مفهوم کلمه های منفی(آخه خیلی نترس و دلیری دست به همه چیز میزنی فرقی نمیکنه که چی باشه ) همه واسم شیرین و جالب هستن میدونی چرا ؟چون همه رو به خوبی درک میکنی و یاد میگیری اما  خیلی زیاد بازیگوشی .

علاقه خیلی شدید به سیم های وسیله های برقی داری به خصوص اینکه دوشاخ رو از پریز بیاری بیرون غش غش از خنده به خاطر کاری که کردی ریسه بری و جلب توجه کنی و با نه گفتن من یه نگاه مظلومانه اما با شیطنت فراوون و خندیدن و لوس کردنت واسه من با د’ د’ د’ د’ یا ن’ن ’ ن’ن’گفتنت و ادامه کار ودرآخر دس دسی کردن .

 عاشق اون نی نای نای کردنتم که تا یه آهنگ شاد میشنوی سریع به دست تکون دادن و اینکه خودتو همینطور که نشستی تکون بدی گاهی اوقات هم روی دو زانو میشینی و نی نای نای میکنی . میخوام فریاد بزنم میخوام دورت بگردم.

راستی به حنایی و خانوم صورتی به خاطر اون رنگ پوست زیبات  تو فامیلای مامان شهرت گرفتی و خیلی خواستنی و خوردنی هستی .  شاید بگی مامانم خیلی داره زیاده روی میکنه اما جای تعریف از طرف من نیست این و همه میگن و میدونن مامان جون من.چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است . فقط اینو نوشتم که بدونی وقتی میخواستن حالت و بپرسن نورا + این کلمه ها بود. بابا علیرضا هم که دائم میگه نورای من روز به روز خوردنی تر میشه اما حیف که نمیشه خوردش دوست ندارم تموم شه و دائم در حال جملات مزاح آمیز گفتن واسه خندون شماست. بازی که نگو یه عالمه ورزش و نرمش و حرکتهای موزون ،هر دو خستگی ناپذیرید تا ساعتها.

دوست دارم وقتی اینها رو میخونی نه فقط این کلا” مطالب وبت رو میگم حس من و درک کنی  و بدونی که با عشق نوشتم و و عاشقانه واست ثبت کردم .

تا هستی و هستم دارمت دوست .

 عاشقانه ترین و خوشترین وبهترین و زیباترین و........ لحظه ها و ثانیه ها تقدیم تو باد .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

پونه
11 اردیبهشت 92 9:10
سلام آبجی گلم خوبی ؟نورا جون خیلی خیلی دوست داشتنی هستش ماشا... من همیشه به وبلاگش سر میزنم حتی اگه سر کلاس باشم


سلام مهربونم شما همیشه به نورا لطف داری خوبم.
مامان عاشق
11 اردیبهشت 92 11:51
زن بودن کار مشکلیست،مجبوری:مثل یک بانو رفتار کنی,مثل یک مرد کار کنی,مثل یک دختر جوان به نظر برسی و همانند یک خانوم مسن فکر کنی..ای بزرگ هنرمند زمان روزت مبارک


ممنون عزیزم شما هم روزت مبارک باشه هلیا رو ببوس.
بابای ارشیا
11 اردیبهشت 92 17:14
ممنون از اینکه به ما سرزدید و ممنون از تبریکتون

درسته امروز رو روزمادر نامگذاشته اند ولی ای مادر ؛ هر روز روز تو و هر ثانیه مشحون از وجود و فداکاری های توست ؛ روزت مبارک باد




خواهش میکنم ،ممنون عمو


متین من
12 اردیبهشت 92 15:41
سلام دوستم خوبی بابا قبلا ازتو داشتیم همون هم قطع شده روزت مبارک مهساجون این پستت روکامل خوندم خیلی با احساس وساده نوشته بودی منم مطمئنم نورا همونطورکه تودوسش داری دوست داره ومیدونه که همه مطلب های وبش ازحس عاشقانه که تونسبت بهش داری واقعا راست میگی نورا خیلی ماشالا خوشکله وزیبادوست داشتنی من هروقت عکساش میبینم قربون صدقه اش میرم کاش بیمعرفت اومدی شیراز یک جا میگفتی میومدم از نزدیک میدیدمش ببوسش ازطرف من

به جان خودش شرمنده ام تو برنامه ام بود اما وقت نشد به خدا میام انشاله شما بیاین بندر خیلی خیلیخوشحال میشم مرسی سمانه جون شما که همیشه به من ونورا لطف داری ما خیلی دوست داریم مهربونم متین من و ببوس . وبش رو که میخونم معلومه این روزا خیلی شیطون وبلا شده.
مامان ستیانفس
14 اردیبهشت 92 15:15
خیلی زیبا بود عزیزم


بازم مرسییییییییییییییی