نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

نورا و بابایی...

1392/6/5 17:23
نویسنده : مامان مهسا
810 بازدید
اشتراک گذاری

تقریباً ساعت 2:30 بود که رفتم بیرون کار داشتم تا یه ربع به چهار که برگشتم خونه وقتی اومدم دیدم نورا جون خوابه خدا عمرش بده بابا علیرضا رو حسابی با نورا بازی کرده بود و  شیر داده بود و خوابونده بودش اینو بگم که علیرضا هیچ وقت از هیچ کمکمی از روز اول نسبت به من در برابر نورا دریغ نداشته شاید بگم بیشتر از من حواسش به همه چیز هست و تحت کنترل داره و دقیقِ وای که چه حس خوبی داشتم وقتی اومدم و با این صحنه مواجه شدم نورا خواب، خونه در سکوت کامل و مرد خونه همه جا رو تمیز و مرتب و جمع جور کرده و هیچی کاری واسه انجام دادن نمونده اگر که دیگه نورا بیدار شه و بماند ....

خوبیش به اینه که وقتی نورا رو پیش علیرضا میزارم اونقدرا دغدغه ای ندارم آخه نورا به طرز خیلی عجیبی باباییِ و میدونم که راحت در نبود من میتونه با بابا جونش کنار بیاد .و حسابی مثل الان خوش بگذرونه .

ماشاله رو بگم به علیرضا با اینکه تجربه اولمونِ ولی خیلی واسه بچه داری تجربه ومهارت داره خیلی وقتا راهنماییهایی  رو به من میکنه که ساعتها مات و مبهوتهیپنوتیزم اما بدونی که متوجه بشه میمونم ودائم من رو تشویق به خوندن مطالب در این رابطه (بچه داری و رفتار با کودکان)میکنه آخه خودش خیلی اهل مطالعه است.

با صدایی رسا و نوشته ای از اعماق وجودم میگم :علیرضا دوست داااااااااااااااااااااااااااارم و عاشقانه میپرستمت.قلب

عکسهای نورا جون رو میزارم ببینید .

تا من نبودم حسابی آتیش سوزنده بودن

این لیوان مخصوص علیرضا ست هروز  با این لیوان چای نبات میخوره نورا هم خیلی این لیوان  و دوست داره دوتا بود اون یکی هم مال من بود اما نورا زد شکوندشنیشخند

این یه راه سرگرم کردن علیرضاست که واسه نورا به کار میبره توپ یا هر اسباب بازی دیگه رو میندازه پشت در به نورا میگه برو فلان اسباب بازی رو که پشت درِ بیار اونم فوراً میره میاره قربون اون هوشت برم مامانی خودمچشمکتشویق

دلقک

دلقک

تازگیها به این عروسک خیلی وابسته شده اینو دختر خاله ام آتنا فروردین ماه که رفتیم شیراز به نورا هدیه داد خانومی من هرچی رو میخوره باید اول به این عروسک و به پتوش بده قلبلبخند

میدونم که اینجا هم داشتن با لباسهای سر چوب لباسی دالی بازی میکردن امان از دست این بابا و دخترعینک

 اینم یه کار دیگه که نورا خانوم همینکه پاش و میزاره تو اتاق میره و لباسها رو میکشه از روی چوب رختی و میریزه پایینسبزکلافه

وقسمت قشنگش اینجاست که نورا خانوم مثل یه فرشته تا الان که این پست رو تموم کردم خوابهفرشتهخواب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان آوا
5 شهریور 92 17:36
چه دخمل خوبی این نورا چه ناز خوابیده آدم دلش میخواد بخورتش الان میام بخورمت


ههههههههه خاله جون بفرما
مامان آنی
5 شهریور 92 18:09
آفرین به این بابای خوب و مهربون الهی که سالیان سال سایش بالای سرتون باشه و همیشه شادباشید



ممنون آنی جونم
اعظم
5 شهریور 92 18:18
همه مردا اینقدر کاری کمک دست باشن صلوااااااتتتتتت
البته ما هنوز بچه نداریم اما در مورد بچه های دیگران هم اینقدر همسر من وسواس به خرج میده که من لجم میگیره همش میگم تو بعدها بچه خودمونو لوس میکنی.


آره دقیقاً مثل این که علی نورا رو لوس کرده میبینی تور رو خدا حالا بزار ایشاله فندقمون بیاد میفهمی چه خبره
مامان محیا
5 شهریور 92 23:42
بعداز این همه بازی با پدر مهربون خواب میبخشه از خدا میخواهم در کنار هم خوشبخت باشید


بله درسته ممنون که به ماسر میزنی دوستم
الناز مامان طاها
6 شهریور 92 2:56
سلام اولين باريه كه به اين وب زيبا سر ميزنم دختر ناز و زيبايي داريد خدا براتون حفظش كنه خوشحال ميشم به ما هم سر بزنيد


ممنون دوستم چشم حتماً
الناز
6 شهریور 92 11:56
سلام عزیزم
ممنون از اینکه قابل دونستید و به ما سر زدید
شما هم لینک شدید
امیدوارم دوستهای خوبی برای هم باشیم

حتما همینطوره دوستم
مامان محیا
6 شهریور 92 12:05
مامان نورای عزیز من همسرم همه ی اینها رو بلده .او طراح سایته .این وبلاگم او درست کرده.چشم من شب کامنت شما رو بهش میگم و برای شما به صورت خصوصی جواب میدم
اگه موافق بودید تبادل لینک کنیم


اوکی منتظرم بابت دوستی با شما خوشحالمو با کمال افتخار الان چندروزه شما رو لینک کردم.
مهتاب
6 شهریور 92 14:40
چه دخملی چه ناز خوابیده


تعریف نباشه خیلی ناز میخوابه.
مريم مامان نيكان
6 شهریور 92 16:42
خدا سايه اين پدر مهربون رو از سر نوراي عزيز كم نكنه آميين


ممنون دوستم همچنین شماگل
مامان سونیا
6 شهریور 92 16:58
ای جانم چه ملوسی ناناز خانم با من دوست میشی میبوسمت


بله چرا که نه خوش اومدی به وبمون خاله جون.
خاله زوزی
6 شهریور 92 22:55
دوباره سلام عزیزم
شیطووون بلای باهوش و خوشمل
قربونت برم خاله جون. الهی زنده باشه
در ضمن تبریک میگم عزیزم بابت داشتن همسر خوب و وظیفه شناس. الهی هر سه در خوشبختی کامل باشید.



شیطون گفتی و بس مرسی شما هم خوشبخت باشی با اومدن نی نی خوشبختر
فرناز خاله آرسن جون
7 شهریور 92 10:22
اونجا که قاشق رو گذاشته تو دهنش نشسته خیلی جیگر شده اون پاهاشو میخوام قورت بده که اینهمه ناز و توپوله قیافه اش رو چه ملوسه جیگر من خیلی باهوشه فدااات خاله در ضمن شما و همسرتون رو خدا براتون همدیگرو نگه داره عشقتون همیشه پایدار باشه بیشتر از روز قبل آمِِِیــــــــن


ممنون خاله فرنازِ گلم شما همیشه به ما لطف و محبت داشتی وداری .
ویدا
7 شهریور 92 10:31
علی رضا همیشه از همه امتحانا سربلند بیرون می یاد، بچه داری که جای خود داره

عشقتون مستدام باشه مهسای عزیزم


علیرضا بی نظیره اینو همه میدونن ممنون دوست خوبم.
مامان فهیمه
7 شهریور 92 17:42
در پناه خدای مهربون در کنا هم سالیان سال با خوبی و خوشی زندگی کنید


تشکر فراوان همچنین شما عزیز
فرناز مادر آتیلا
9 شهریور 92 10:45
این پست و جا انداخته بودم ....الان خوندمش آفرین به این بابایی مهربون که اینقدر تو نگهداری نورا ی خوشگلمون کمک میکنه


اره علیرضا خیلی کمک به حالمه
مامان نوژا
9 شهریور 92 11:39
عکساش خیلی خوشمزه بودن


ممنون
سانی مامی شادیسا
9 شهریور 92 12:49
آفرین به این پدر مهربون
انشالله همیشه در کنار هم شاد باشید دوستم
بابای نوار مثل تو انگار حوصله ی عکاسیش خوبه دستش بابت این عکسای خوشگل درد نکنه


اره میبینی سانی جون مرسی که به ما سر زدید
آنوشا کوچولو
20 شهریور 92 7:50
دخترا بابایی هستن دیگه مامان مهسا در ضمن دست بابای نورا جون هم درد نکنه که سنگ تمام گذاشته


اره همینطوره