معنای حقیقی واژه عشق...
برای کنا رهم گذاشتن واژها،
دست قلمم بیش از آنکه فکر کنی خالیست،
و بیش از آنکه فکر کنی احساس میکنم به نوشتن مجبورم،
شاید این هم خاصیت این صفحه مجازی است،
میان جاده عشق که می آمدم سرم پر از فکربود،
فکرهایی از ان دست که به هر نیمه که می رسیدم احساس میکردم بیش از این رخصت پیش رفتن را ندارم...
چیزهایی مثل:
آینده
رفتن
ماندن
حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن...
شب را سپری میکنم تا درگذر لحظه هایم نگاهم بر زیبایی نگاهت خیره گردد و من باشم و چشمان تو و اشتیاق عشق
دخترکم
نازینم، بهترینم
عشقم، امیدم، جونم
با توام با تو دنیای من
میخوام لحظه هام رو با تو بگذرونم تمام لحظه هایی که حالا دارم و نمیدونم چند سال ،چند ماه، چند هفته ،چند روز و چند ساعت دیگه میتونم فرصت باتو بودن رو داشته باشم یانه؟
ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمیتونم برابر بدونم.
میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونم داشته باشم با تو در کنارت باشم ناز من. نگین الماس انگشتر من.
کنارت
همراهت
هم قدمت
و هم نفس با نفس کشیدنت
میخوام تا میتونم به چشات نگاه کنم ضربان قلبت رو بشنوم و نفسهات و بشمارم وحفظ کنم .تا بتونم ثانیه هام رو با تو تنظیم کنم.
ای معنای حقیقی عشق و دوست داشتن بارها گفتم و بازم میگم:
دوست دارم دوست دارم دوست دارم مهتابم ...تا هر زمان که زنده باشم.
ملوس من ،عاشقانه هایم را ساده و بی آلایش ،با خطی روان، با قلمی که سر شار از عشق و محبت و مهربانی ست رو به امروز و فرداهای روشنت تقدیم میکنم ،عشق لایتناهی من ...