خونه ی عزیزم ...
ما جمعه شب از جهرم برگشتیم بندر عباس بعد از این 3 هفته ای که جهرم بودم باوجود اینکه وقتی جهرم میرم استراحت کامل دارم وهیچ کاری انجام نمیدم البته اینو نزارید به حساب تن پروری اینقدر ماشاله اونجا بچه ها عده اشون زیاد و زرنگ هستن که دیگه نوبت به من نمیرسه اما حسابی دلم واسه خونه تنگ شده بود و اینو بگم که هیج جا خونه خودت نمیشه حتی نورا هم دلتنگ خونه شده بود آخه وقتی اومدیم چنان واضح نشون داد که خدا میدونه دور تا دور خونه رو چرخید و به من و علیرضا نگاه میکرد و یه لبخند ملیح میزد و باباییی و مامی میگفت ،و بعد ازچند دقیقه با چنان ذوقی پرید داخل استخر توپش که نگو .
این 3 هفته نورا اونجا نه اینکه دور و برش شلوغ بود خیلی چیزا رو یاد گرفت آخه هرکس یه چیز بهش یاد میداد و نورا هم مثل کاسکو فوراً تکرار میکرد .
اول از همه :صدای گاو ،بره ، سگ ،خروس ، جوجه ، کلاغ ،گربه ،اینها رو یاد گرفت و میگه و چشماشو ریز میکنه به نشونه چشمک زدن.
لغت نامه نورا : به همه کلمات ایی اضاف میکنه .
بابا : باباییی
مامان : مامی
مامان مهری : مامیمی
عقیل : عتی
علی : عییی
عباس : عبا
مریم : مَ مَ
یلدا : اَدا
رامین : مامین
عمه : عمه
دایی : دایی
عمو : عم
آب : آبیی
غذا : به به
آب بازی : آب بابیی
پاتریک : پاپیی
باب اسفنجی : بابییی
توپ : تو پشت سرش هم میگه گُل
با دیدن عکس خودش و هر بچه دیگه میگه نی نی
هر حیوانی رو میبینه تو تو صدا میکنه مخصوصاً مگس
اَلو : اَیو و از کلمه چی خیلی استفاده میکنه البته با ناز و ادا که خیلی خیلی ناز میگه و خوردنی میشه.
وقتی لباس میپوشم که بریم بیرون فوراً روسری من رو برمیداره و میاد میده دستم و میگه مامی در در
شیر که میخواد شیشه اش و میاره و میگه مامی مَ مَ
میگم یک ،دو : تِه با گفتن نُه : میگه دَه
چند تا عکس از جهرم باقی مونده که واستون در ادامه مطلب میذارم ببینید...
اینجا نورا خیلی بی تابی میکرد با عقیل و انسه رفتن دم در حیاط و عقیل نورا رو گذاشته بود که حسابی واسه خودش داخل کوچه چرخ بزنه و بازی کنه ببینید...