به خاطر ستاره...
این روزها یه کم بی حوصله ام و احساس خستگی میکنم اما با این وجود دلم نمیاد که به اینجا نیام و بهتون سر نزنم سعی میکنم همه دوستان رو زیر چشم داشته باشم ونگذارم ا ز زیر تیغ نگاهم خارج بشن اما از دوستانی که دیر بهشون سر میزنم عذر میخوام .
نورا 8 روزی میشه که وارد 16 ماهگی شده و مثل قبل همونطور شیطون وبلا و کنجکاوِ،هرچی رو میخواد بدون اینکه به من بگه البته اگر بتونه بیاره و از من کمک نخواد ،میاره و به من میگه بیا ،مامان بیا ،با با یعنی باز کن ،ماچهای ابدار و چسبون میده .میگم نورا بوس عاشقانه فوراً لب میزاره رو لبم،عاشق نون سنگک و پنیر لیقوان با گردو ِ (شام هر شب بابا علیرضا )وقتی غذا میخواد میگه به به و موقع شیر خواستن میگه مَم،وقتی میخواد خودش رو لوس کنه میاد میچسبه بهم و میگه بَبَل یعنی بغلم کن ومن با تمام وجود بغلش میکنم و اونم سر میزاره رو شونه ام و هراز گاهی نگاهم میکنه و چنان نازی میکنه که من رو وادار میکنه بوسه بارونش کنم..
ساعت بیداریش الان چند روزه شده 9صبح و طبق معمول tv به محض چشم با زکردن .
به چایی هم میگه تایی و چایی شیرین با بسکویت مادر رو خیلی دوست داره.
کلمه عمه ودایی رو خیلی در روز تکرار میکنه .اسم عمه کوچیکش مژگانِ میگم بگو میگه مووجان البته اگر سر خلق باشه و گرنه فوراً میگه عمه،
تلفن که زنگ میخوره خانوم شده تلفن چی خونه با سرعت هزار از مبل میره بالا و تلفن رو جواب میده و به هرکس هم پشت خط باشه اول میگه ایوو(الو)، عیی(علی)،بابا وچنان ذوق میکنه که نگو.
عکس خودش رو روی صفحه لب تابم میبینه، میاد و خودش رو میبوسه میگه نونو (نورا) .
یه کار جالب دیگه که میکنه قبلاً گفتم که به پتوش خیلی وابسته اس اما تازگیها اونو میگیره توبغل محکم فشار میده و بوس میکنه و شیشه شیرش رو اول به اون میده .
عروسکاش رو میاره میخوابونه رو بالش خودش و پتوش رو هم میده روشون یا گاهی وقتی میخواد اونارو بزاره روی پاش واسشون لالایی بخونه و شیشه نوزادی خودش رو دادم بهش که بازی کنه اون رو میاره میده به عروسکاش .
میره تو اتاق ودر و میبنده ،میرم بهش نگاه میکنم میبینم ساکت نشسته و داره با وسیله هاش بازی میکنه منم در میزنم میاد در و نیمه باز میکنه، میگم سلام نورا جون دستم رو دراز میکنم به نشونه سلام بهم دست میده و ازش اجازه میخوام تا درو باز کنه من برم خونش اونم در و باز میکنه و میدوه و میخنده.
دوتا ساک دستی دارم یه آبی یکی دیگه اشم قرمزِ اونا رو به جای کیف میندازه رو دوشش و اسباب بازی میریزه داخلش وبا خودش حرف میزنه و تو خونه میچرخه نمیدونید دیدن این صحنه ها چقدر من و ذوق مرگ میکنه دلم میخواد همونجا بخورمش ولی نمیتونم برم نزدیک آخه دلم نمیاد حس بازیش رو خراب کنم البته بعضی وقتا طاقت نمیارم .
دستگاه تن تاکم رو میاره و میگه با(باز )واسش باز میکنم میگه اِک (یک)دو(دو)تِههه(سه)سه رو کشیده میگه.خیلی شیرین کاری میکنه خیلی، بعضی هاش روهم خاطرم نیست.آخه لحظه ای انجام میده.
توکا رخونه هم کمک میکنه مثلاً بعد از ناها رخوردن فوراً جارو شارژی رو میاره که من جارو کنم ولی به نظرم بهونه است آخه اون و دوست داره به همین دلیل میره میاره و گردگیری هم واسم میکنه خدایاااااا آخه این چه نعمتیه که به من ارزونی داشتی به چه زبونی شکر گذارت باشم نمیدونم ...
راستی عنوان این پست رو گذاشتم به خاطر ستاره چون ستاره جون اصرار داشت که من عکسهای جدید این روزهای نورا رو واسش بزارم منم که عنوان نداشتم گفتم این بهترین بهانه است واسه انتخاب عنوان و تصمیم به این گرفتم. پس به خاطر خاله ستاره بریم اونور صفحه روهم ببینیم...
پیش به سوووووووووووویِ ادامه مطلب
الان که دارم این مطلب رو میزارم نورا خوابه و تا این لحظه 1سال و 3 ماه و 9 روز و0ساعت و 25دقیقه و 20 ثانیه سن دارد.
بفرمایید خاله ستاره جوووووووووووون نووووووووش جوووووووون
ستاره جووووووووووون راضی شدیییییییییییییی
این فیلم یک ساعت پیش نوراست میبینید تو رو خدا روز و حالم و از صبح تا شب همینه ببینید چی میکشم هرچی خونه رو نظافت و جمع و جور میکنم فایده نداره روز از نو روزی از نو،من الان اینجوریم
به نظرم تا یه مدت دیگه باید صمصاری بیاد تو خونه واسه اسباب اثاثیه شایدم به درد نخوردن و گذاشتیم سر کوچه اون ماشین نارنجی ِ شهرداری هست بیاد اونا رو بار کنه ببره