نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

روزانه های مامان و دختر ...

1392/8/12 2:19
نویسنده : مامان مهسا
1,367 بازدید
اشتراک گذاری

از اونجایی که من و نورا بیشتر اوقات بهتره بگم همیشه تو خونه تنها هستیم.  به چه دلیل ؟سوال!براتون میگم:لبخند

خوب ساعت بیولوژیک نورا جون صبحها تایم 10بیدارباش میزنه گاهی هم این ور و اونور داره اما بیشتر اوقات 10 صبحِ و بیدارشدن نورا و بیدارشدنِ tv با اشاره اُواُو بله باب اسفنجی رو میخواد روشن میشه. تا از خواب بیدارشیم و دستی به سر و صورت بزنیم و رختخوابها رو جمع و جور کنیم میشه 10:30 الی 11 به دلیل اضافه وزن بنده و اصرار همسری میشینیم مثلاً صبحانه ساعت 8 صبح رو نوش جان میکنیم .

بعد از اون نورا خانوم مشغول tv نگاه کردن و رژه رفتن تو خونه ووووو... الباقی ...بماند.

من هم با یه کوچولو درگیری واسه نهار درست کردن بالاخره به یه نتیجکی میرسم و دور کار میگیرم و در حین اون ورزش بشین و پاشو دارم اخه نورا وادارم میکنه 50 بار شاید هم بیشتر وسایلهای بیرون ریخته از کابینت و کشو ها رو جمع کنم بزارم سر جاش ولی چه فایده روز از نو روزی از نو...

علیرضا میاد خونه ،حالا گاهی اوقات نورا جون خوابه گاهی هم بیدار .اگر خواب باشه که نهار در سکوت و آرامش میل میشه و اگر بیدار باشه برابر با شنیدن مکرر بابایی گفتن و بیا بیا ...علیرضا باید بره تو اتاق خانومی و به بازی کردنش نگاه کنه .

ساعت 3:30مرد خونه باید بره و دوباره فیلم جیغهای آتشین و بنفش با بازیگری نورا پشت سر بابایی که من مجبورم نورا رو بیشتر اوقات به اجبارم که شده بخوابونم آخه به هیچ صراطی مستقیم نیست.

دوباره تنهایی من و دختری !

با بازی و tv تماشا کردن و خنده و غر غر میگذره تا بابای خونه ساعت 9:30تشریف بیارن. اگر خرید داشته باشیم میریم بیرون اگر نه که هیچ .اکثر اوقات علیرضا خرید خونه رو انجام میده چون با نورا واسه خرید مایحتاج خونه رفتن یه کم مشکله...

و به دلیل وسواس بنده این طفل معصوم نه به محوطه مجتمع میره واسه گردش و بازی و چرخ زدن نه زیاد پارک و از اینجور جاها (کارم اشتباهه مگه نه؟! سوالقبول دارم خیلی ناراحت)آخه وقتی میبریمش پارک و یا هر جای دیگه فرقی نمیکنه دائم استرس خوردن زمین و دست زدن به هر جایی و چیزی رو دارم این روزها هم که پاییزه و هوا رو نمیشه شناخت نورا هم که تازه خوبش شده و میترسم خدایی نکرده مریض بشه دوباره البته وسواسم همیشگیِ.

به نظرم نورا اینقدر شیطونِ تو خونه به همین دلیلِ نه !!! دوست داره خودش رو یه جورایی خالی کنه میدونید چرا این رومیگم .اینو داشته باشید تا مابقی در صفحه بعد ببینید!!!

میره دیگه چکار میشه کرد. خیلی وقته میخواستم این صحنه رو شکار کنم تا امشب موفق شدم.

یولیول

دلیلش رو گرفتید ؟وقت سر خاروندن و بیرون رفتن نداریم با این وروجک جدا از وسواس که ذکر شد.و این میشه که همیشه تنها هستیمنیشخندزبان

پ .ن 1: راستی برای دیدن دو کلیپ ویدیو زیبا و دوست داشتنی از نورا اینجا و اینجا رو کلیلک کنید.احساس زیبا تون یادتون نره دوستیها حتماً بنویسید.

 پ .ن 2: امروز 13 آبان ماه اولین بارون پاییزی بارید وسر و روی شهر رو شست.عاشق اون بوتم بارون زیبا

پ .ن 3:دیشب علیرضا خرمالو گرفته بود چون من خیلی دوست دارم واسه اولین بار بود خرمالو هسته دار دیدم اونم 4 تا مثل هسته آلوسیاه، علیرضا هم ؟! شما دیدید تا به حال آیا؟!

پ .ن4 :دوباره سوپرایز، خاله ستاره تو رو خدا اینقدر ما رو شرمنده نکن. روی عکس کلیک کنید.

دختر پیرهن گلی مامان.فرشتهقلب

از همه چیزعکس گذاشتم ، ازدور تلفن رفتنهای بی حسابت و اون دایی گفتنهای شیرینت، شیر خوردنِ با ادا و اصولت.

از دربستن اتاق روزی 100بار و نشستن پشت در،از دنبال بازیمون که تو گرگ میشی ومیای دنبالم.

از اون هیجانی نگاه کردن به tv،خندهای شیرینت که قند تو دلم اب میکنه.

الانم چند روزِ که دائماً دورمی و فقط من و می بوسی اینقدر دلچسب که دلم نمیخواد اون لبای کوچولوی گرمت رو از رو صورتم برداریماچماچماچ

از کنجکاویت واسه روشن کردن صندلی آهنگ دار اونم با چنگ ودندون.

از اون لحظه ای که چشمات ومیبندی و منتظر و خندون که بابا کوسن پرتاب کنه واست و بازی کنی و از ته دل قهقهه بزنی جانممممممممم.

از لحظه ای که ساعتها میایستی به بوفه خیره میشی و با خودت حرف میزنی.

اویزون شدن به تخت و برداشتن عروسکهای مورد علاقه ات که اول اونهارو میخوابونی رو بالش و بهشون شیر میدی.

از اون خمیازهای بی حد و حساب اما دریغ از نیم ساعت خواب.

واااااااااااای از دلبریهای دخترونه واسه بابایی .

از موگیرهای بیچاره که واسه ثانیه تو اون موهای زیبات نمیتونن خودنمایی کنن ودر میاری و میخندی و من اصلاً این کار رو دوست ندارم با اون موهای ژولیده تو رو ببینمت اما نمیشه نمیزاری...

وپارک رفتن امروز که دیدم بدو بدو رفتی سمت پله های سرسره و رفتی بالا با وجود اینکه دلیل نبردنت رو گفتم اما نمیدونم بلد بودی بری بالا .

عزیزکم،نقل و نبات من ،لپ گلی ،کوه نمک.سرخوشیت پایدار و همیشگی عشق کوچولوی من،فرشته ناز آرزوهای منفرشتهفرشته


و عاشق گامهای همیشه پایدار و استوار پدر و دختر، عاشقانه میپرستمتون قلب.

ممنون که با روزانه های ما همراه بودید دوستتون د اریم دوست جونیای خودمونقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (60)

مامان فهیمه
12 آبان 92 3:22
عزیزم الهی سلامت باشه نورای خوشگل و دوست داشتنی من
ماشالله اینقد تو خونه راه میره و به همه چی سرک میکشه انرژیش تخلیه میشه میگیره میخوابه,دیگه نیازی نداره بره پارک واسه تخلیه ی انرژی
انشالله همیشه درکنا هم شاد و سلامت باشید


مرسی فهیمه جون که سر زدی ای بابا خواب نورا ا زخواب فراریه
مامان تینا و رایان
12 آبان 92 8:07
سلام عزیزم..من هم سر تینا مثل شما وسواس بودم..ولی اینجوری هم خودت اذیت میشی و هم بچه..هوا که خوبه ببرش بیرون و پارک بزار بدو بدو کنه و خودشو خالی کنه...خیلی وقتها من میبرمش توی حیاط خونمون با یه توپ نیم ساعت یا کمتر و بیشتر بازی میکنه..بعد میارمشخونه و دستهاشو قشنگ صابون میزنم..وقتی هم که پارک یا بیرون میریم یه اسپری آنتی باکتریال همیشه توی کیفم هست بعد بازی دستاشو ضدعفونی میکنم با اون و بعد که میاد خونه صابون میزنم..یه ژل یا اسپری ضدعفونی کننده همیشه داشته باش تا خیالت راحت باشه..راستی همسر من هم انزلی بزرگ شده..


سلام عزیزم مرسی از راهنماییت به توصییه ات گوش میکنم ببینم جوابگو هست.د راضی میش یا دوباره بعد از امدن باید نورارو ببرم حمام.جدی ،شوهرم اصالتاً اونجاییه اما بزرگ شده بندر عباسِ.




فلوریا مامان دیانا
12 آبان 92 9:38
الههههههههههههههههههههههههههههههی
دختر لپ کشانی من قربون قد و قامتت تقریبا روزانه ی مادر و دختری از نظر شیطنت های نورا شبیه مال ماست یعنی هر چی در مورد کارهای نورا نوشتی در مورد دیانا هم صدق می کنه فکر کنم خدا فرمول شیطونی بچه ها رو یکی نوشته خوش به حالتون هنوز دارین استین کوتاه می پوشین ما اینجا داریم کاپشن می پوشیم نمیدونی چه مکافاتی داریم با این لباس های زمستونی پوشیدن دیانا بانووووووووو
خیلی خیلی دوست دارم نورا جونننننننننننننننننننننننم و با اجازه ی مامان از راه دور لپتو می کشم

ممنون فلوریا عزیز خوشحالم که اومدی اره میبینی همه اشون انهو هم میمونن ،
وای دلت میاد من عاشق زمستونم و لباس زمستونیم .ما هم دیاناو شما رو دوست میداریم و از راه دور میبیوسیم.
مامان فتانه
12 آبان 92 10:15
ای جانم چقدر عکس اون لباس گلهای شاد داره خیلی بهش میاد


مرسی خاله لطف داری
مامان آوا
12 آبان 92 11:02
خوب که با هم خوش میگذرونین .قدر این لحظه ها بدون. ما که از این لحظه ها نداشتیم . یا سر کار بودیم یا تو خونه مشغول کار و بار .کمتر به دخترمون میرسیدیم. وقتی هم میاومد سراغمون که حالو حوصله نداشتیم یا محلش نمی ذاشتیم یا داد و فریاد که بابا دست از سر کچلمون بر دار خسته هستم


ای وای دوستی این کارا از شما بعیده بوده و هست ماماتن خوبی مثل تو پیدا نمیشه به خدا اون موقع هم حوصله داشتی ناقلا
مامان زهره
12 آبان 92 11:35
سلام مهسای عزیز
وای خدا قربون دخملی شیطوون ما. الهی همیشه اینجوری سر حال و شیطوون باشه ولی یه لحظه نشستن هاشو به خاطر مریضی نبینی عزیزم.
واقعا زندگی بدون بچه ها مفهومی نداره. اونا هستن که همه دنیامونو سرشار از شادی و عشق می کنن.
ایشالا سایه بابا مامان گل نورا جونی همیشه بالای سرش باشه
ولی جدا از همه اینا کاملن شیطنتهای یه دختر کوچولو رو می دونم و درکت میکنم گلم. بهشت زیر پای مادراست.


سلام به روی ماهت زهره عزیز و دوست همیشه همراهم خوشحالم که سلامت هستی ممنون که این همه لطف داری به من و نورا دوستت میداریممممممممم.
این روزها در انتظارتِ دوستی.
مامی حنان
12 آبان 92 12:16
سلاااااااااااااااااااام. نورا جون خیلی نازه .خدابرات نگهش داره.من از وبلاگ محمد طاهاباوبلاگ شما اشنا شدم.عروس بشه الهی.


ممنون عزیزم قربون اون اسم زیبای حنان برم من که من و یاد دختر خاله ام انداخت.
مامان ستاره .
12 آبان 92 12:25
قربونت عزیزم ...... ایشاالله همیشه سلامت باشی مامان مهسا جون .... نورا داره اون تو رو نگاه می کنه و می گه ....ماانی مشتوت میزنه بژار ببینم مااانی اون تو نی نی دیدهای گژاشته یا نه من تنام ... نتونه یه نی نی دیده داله و من خبل ندالم ...نه مثین ته تنام خدارو ستر ....


خدا نکنه ستاره مهربونم که کامنتت هم میدرخشه تو وبم به خدا نه خیال نورا که هیچ خیال همه شما راحت از نی نی خبری نیست.
مامان ستاره
12 آبان 92 12:30
حالا واست با بعضی عکساش یه نورایی درس کنم که از هر کدوم صد تا نورا بزنه بیرون عزیزم و وبلاگم نورا بارون بشه .....


مرسیییییییییییییییییییییییی.
مامان ستاره
12 آبان 92 13:16
عزیزم اون رمز رو پاک کن بعد پیامو ثبت کن.... همه رمزمو دیدن که جیگر ....
ممنون از راهنماییت عزیزم بوس


وای ببخشید تورو خدا ستاره جون اصلاً هوش و حواس واسم نمونده فکر کردم خصوصی گذاشتی ببخش
مامان سمانه
12 آبان 92 13:44
میدونی الان دارم به چی فکر میکنم؟؟
وقتی عکسای سروش با هاپو رو میدیدی چه چیزایی به من گفتی!
دخملت چقد باباییه!جونم!!خدا سایتونو بالای سرش حفظ کنه


از اینکه من اگر جای شما بودم از 200متریش میزاشتم نوراببینتش واااای خدامن دست بزنه من اونجا درجا سنکوب میکنم ولی کا رشما درسته .
ممنونم از دعای قشنگت همچنین.
بابای یسری جان
12 آبان 92 15:55
با سلام
قبل از هر چیز همراهی می کنم دلنگرانیهایتان را که بخاطر نورا جان گاهی به سراغتان می آید ، اما مطمئن باشید که این فرشته های کوچک را خداوند حافظ و حامیست .
البته آنطور که من در کلیپ ( بخند عزیزم ) دیدم ، نورا جان در خانه هم در معرض خطر است
این ضربات بالشت که احتمالا از سوی علیرضا خان روانه می شود من را وادار می کند که دختر گلمان را در آغوش بگیرم .
( کاش می دانستید که چقدر او را دوست دارم ، شاید بخاطر اینست که یه جورایی به یسری من شبیه است )
برای نورا و پدر و مادر مهربانش


الهی بمیرم، بابای یسری جون نورا این بازی رو خیلی دوست داره خودش پیشنهاد میده وگرنه طفلی علیرضا خیلی محافظه کاره.
مرسی که بااومدنتون و قدوم گرمتون کانون این صفحه مجازی مارو گرم میکنید.

مامی حنان
12 آبان 92 16:43
بازم سلام.ممنونم خاله جون.راستی یادم رفت بگم حنان هم پسرعموی محمدطاهاست.وبلاگ محمدطاهای ناز نازی.فداااااااااااااااااات گلموقربون چشای نازو خوشرنگت


سلام به روی ماهت دوست خوبم ادرسی نذاشتی از خودت خوشحالم که به ما سر زدی و از اشناییتون خوشحالم .ببخشید اما اسم دختر خاله منم حنانِ نمیدونستم اسم پسر هم میزارن.به هر حال زیباست.
بابای یسری جان
12 آبان 92 20:06
با سلام مجدد
پیرو کامنت قبلی ام بایستی عرض کنم :
من می دانم که یک پدر چقدر دخترش را دوست دارد ، من می دانم که یک پدر چقدر عاشقانه ناز دخترش را می کشد ، من می دانم که یک پدر چگونه دربدر دنبال بهانه ای می گردد که دخترش را بخنداند و من می دانم حس یک پدر به دخترش چه حس خوبی است .

با احترام پدرهایی که دنیای بزرگشان را به پای قدوم کوچک دخترانشان ریخته اند می ایستم

زنده باشید همه ی پدرای دنیا و ممنون همراه همیشگی .

منصوره مامان ملیکا
12 آبان 92 21:39
سلام خانمی
ماشاالله به نورا جون
مامان خوبش وقتی هوا خوبه خودتون رو حبس نکنید بگذارید به نورا جون هوای آزاد برسه


سلام عزیزم راست میگی به خدا !
مامان پارساجونی
12 آبان 92 22:44
سلام عزیزم اون بالابر رو مادام بوفی برام درستیده وگرنه منکه مثل شما از این هنرا ندارم میشه شمام به من بگید چه جوری کلیپ درست میکنید؟؟؟


ممنون عزیزم چشم سر فرصت واستون میزارم پیامم رو.
محدثه
12 آبان 92 22:46
خانم قرتییییییییییییییییییییییی


واقعاً
مامان پارساجونی
12 آبان 92 22:47
واای ببخشید می خواستم اون نظرمو خصوصی بذارم یادم رفت علامت بزنم لطفا تاییدش نکنیدراستی عکسای دخملی خیلی خوشگلن منم فکر میکنم ببریش بیرون بیشتر انرژیش خالی میشه و تو خونه کمتر اذیت میشین ببوس خوشگله خاله رو عزیزم


مشکلی نیست ،خودمم دارم به همین نتیجه میرسم
مامان بنیتا
13 آبان 92 3:02
ای جووووونم خوشگل خانوم شیطون چه قدرم باباییه ...عزیزم به نظرم شیطونی هاش ربطی به بیرون نبردنش نداره چون دختر ما که همیشه به ددره و بازم دست کمی از نورا جون نداره
الهی بمیرم تازه پست های قبلی رو خوندم و دیدم ناناز خانوم مریضی بدی گرفته بود..خداروشکر که خوب شدی گلم امیدوارم همیشه سلامت باشی
راستی ویدئو هایی که از نورا جون گذاشتی خیلییی قشنگ بودن مخصوصا خنده هاش که واسش دلم ضعف رفت قربونش برم

مرسی گل نازم که سر زدی اره خیلی بابایی .
طفلک یه هفته مریض بود نمیدونی ما چی کشیدیم.
خودمم میمیرم واسه اون خندهاش
آنوشا كوچولو
13 آبان 92 7:35
خدا رو شکر که خوب شدی خوشگل خانوم مامان مهسا اينقدر وسواس نداشته باش كه بدتره و فوری مريض ميشن اين فرشته كوچولوها به بازی كردن و بيرون رفتن نياز دارن من با خودم آب و صابون ميبرم وقتي بازی کردن آنوشا خانوم تمام شد ميشورم دستاشو محيط خونه براشون تکراری و يکنواخت ميشه برای پرورش هوش و استعدادشون نياز به بازی دارن وگر نه خجالتی و منزوی ميشن دوتايی برين بیرون و لذت ببرين از این لحظات


ممنون عزیزم اره شما درست میگی سعی میکنم.
مامان کیانا
13 آبان 92 8:05
روزانه های زیبایی دارید همیشه شاد باشید و سربلند .
راستی مامانی ما هم تقریبا شرایط شما رو داریم منظورم اینه که بابای کیانا بیشتر وقت ها سر کاره البته خودم هم شاغلم ولی بعد از ظهر سعی می کنم حتما کیانا رو ببرم بیرون مخصوصا شهربازی . الان که هوا سرد شده میریم خانه کودک شما هم می تونی نورا جون رو به خانه کودک ببری چون سرپوشیده است و برای بچه های کوچیک جای مناسبیه آخه این طفل معصوم ها چه گناهی دارن که باید مثل ما مدام تو خونه باشن .
همین دیروز من و کیانا ساعت 6 از خواب بیدار شدیم و تا یه کم این ور و اون ور کردیم شد ساعت 7 شب ، دیدم تا ساعت 10 شب که باباش بیاد خیلی زمان داریم دلم براش سوخت که باید تو خونه تنها باشه این شد که عزمم رو جزم کردم و در ایکی ثانیه کیانا رو آماده کردم و رفتیم خانه کودک ، وقتی ذوق زدنش رو می دیم و اینکه با چه هیجانی بالا و پایین می پرید و حتی می رقصید چقدر لذت می بردم و البته یه کم ناراحت گه چرا بیشتر نمی تونم واسه دخملم وقت بذارم .
عزیزم شما هم به خاطر روحیه خودت و نورا جون حتما برو بیرون حتی یه خرید ساده یا دوچرخه سواری تو محوطه پارکینگ .
گفتم دوچرخه سواری من گاهی هم کیانا رو سوار سه چرخه می کنم و هی از اول خیابان میریم آخر خیابان و دوباره برمیگریدم
ببخش خیلی حرف زدم

نه بابا گل فرمایش کردی خیلی خوشحالم از داشتن دوستان خوبی مثل شما و ممنونم از راهکارهای قشنگت ای جانممممممممممم با اون ذوق کردنش جای من حسابی ببوسش
پونه
13 آبان 92 9:52
سلام آبجی خوبی ؟ آبجی به وبلاگم سربزن .




سلا م عزیزم شما خوبی من به وبلاگت هر روز سر میزنم اما متاسفانه نمیتونم پیام بزارم تولدت مبارک عزیزم همچنین دوستهای گلت وای خدای من چه بچه خوشملی بود .

کادو من و نورا به شما واسه تولدت
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
13 آبان 92 10:34
ما اومدیم
چه عکسهای خوشگلی چه شکار صحنه های جالبی آفرین مهسا جون چه خوب که از شیرین کاریهاش به موقع عکس میگیری
این چیزارو که تعریف کردی ما هم گذروندیم البته وقتی ستایش اندازه نورا جون بود همشون زود گذره ان شالله وقتی بزرگ شه همه این کارا میشن جز خاطراش خدا حفظش کنه این دسته گلِ بهشتیو


خوش اومدی چکار کنیم تنهایی دیگه گرچه دنیا کار روسرم ریخته اما نمیشه نورا رو تنها گذاشت و من هم متوسل به دوربین و چیک چیک عکس میگرم
زهرا
13 آبان 92 10:39
سلام گلم.من دو تا کلیپ رو دیدم واااااااااای عزیزم چه جالب بود وقتی بالشت رو طرفش پرت میکردی میخندید.


سلام عزیزم منم عاشق اون خندهاشم
الناز مامان طاها
13 آبان 92 13:15
در وسواسي بودن مثل هميم منم طاهاي بيچاره رو بعد پارك حموم ميكردم ولي الان تو تركم مثلا بعد از اومدن از پارك فقط لباسهاشو عوض ميكنم و دستهاشو حسابي ميشورمخدا رو شكر كه باز عروسكمون خندونه انشالله ديگه مريض نشه


وای خیلی بده الناز قبول داری منم سعی میکنم کمش کنم .
اعظم
13 آبان 92 13:20
سلام عزیزم خوبید؟
چقدر اون فیلمت با خنده های نازش شیرین بود و دوست داشتنی
البته از فیلم دومی هم خوشم اومد چون بدون توجه به اینکه شده نقش اول فیلم هر کاری میخواد میکنه .
راستی من اینجا خرمالو با هسته دیدم البته اینجا من هر چی خوردم هسته دار بود و چون قبلا دوست نداشتم و تازه اینجا خوردم فکر میکردم نرمالش همیینه


سلام مرسی عزیزم شما خوبی اره خودمم خیلی فیلم رو دوست د ارم . من ندیده بودم واسه تعجب اور بود.
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
13 آبان 92 13:40
سلام عزیزم خوبی وای بزار همین اول بگم عاشق اون کلیپ شدم که متکا رو پرت میکردید طرف دخی خیلی با حال بود مـــــــــــرسی
اون جا که میخواد از نی نی لالاش بره بالا خیلی با مزه است خوب کردی بلاخره اون لحظه رو شکار کردی اخه خیلی با مزه است فدای ذوق و شوقت بشه خاله خیلی با حالی دوست دارم


مرسی عزیزم ممنون که اومدی دوستتون داریم زهرا جونم ایلیا رو ببووووووووووووس.
مامان ستاره
13 آبان 92 15:04
بدو بیا برات سوپرایز دارم بیا تو وبلاگم جیگر


اومدممممممممممم جیملی
مامان فهیمه
13 آبان 92 19:56
سلام عزیزم خوبی نوراجونم خوبه رمزو خصوصی واست میزارم
مامان آوا
13 آبان 92 20:11
شد یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بلهههههههههه مرسییییییییییی اما میخوام عکس کوچکتر باشه باید چکار کنم.
مامان آوا
13 آبان 92 20:13
چرا یه لحظه دیدم یه قلب اومد سعی کن تو میتونی


میتونیییییییییییییی مهسای تنبل هههههههههههه
مامان آوا
13 آبان 92 20:14
عکس نورا رو بزار.


چشم حتماً
مامان آوا
13 آبان 92 20:23
حالا دوباره برو تو وب اوای نازم تو پیوند های روزانه کد کج شدن عکسو بزن

اوکی مرسی نه بابا به قول خاله ام هرچی گفتی برای خودت گفتی البته به لهجه شیرازی بازم مرسیتم دستت درد نکنه گل بانو.اوا رو ببوس بای بای
مامان ستاره
13 آبان 92 20:24
مهسا جونم خجالتم نده کاری نکردم عزیزم .. خدا نکنه ایشاالله همیشه سلامت باشی گل من ..... دوستتون دارم زیاد ...... عزیزم مگه واسه خواهر و خواهزر زاده کاری انجام دادن جبران می خواد ؟ ؟؟؟؟؟؟ دیگه این حرفارو نزن عزیزم ناراحت می شم ..... ممنون از دعای خوبت عزیز مهربونم ...... نورا رو ببوس عزیزم .....


خواهش میکنم دستت درد نکنه بازم مرسی اگه شما دوستای خوب رو نداشتم باید چکار میکردم.
فرقی نمیکنه تو هم خواهرمی و واست بهترینها رو ارزو میکنم.
مامان محیا
13 آبان 92 21:21
این روزا فرستادن کامنت واسم شده آرزوسیستممون مشکل دار شده سرعت اینترنت فوق العاده پایینه دیشب پستتون رو دیدم اما نتونستم واستون کامنت بزارمعکساش خیلی خوشگل شده مثل همیشهمهساجون ماهم اکثر اوقات تنهاییم همسری شغلش آزاده .طراح سایته اکثر اوقات شرکتشه حتی بعضی جمعه هام میره وکارهای عقب افتاده رو انجام میده دلمون لک زد واسه ی یه مسافرت ام فرصتی پیدا نشده یه روز در میون میرم خونه ی مامانم همین خودش خوبه با مادر شوهری هم نزدیک همیم بعضی وقتها هم با مادر شوهری وقتمون رو میگذرونیم .زندگیه دیگه چاره ای نیست


عزیزم انشاله که همیشه خوش باشید .مرسی که اومدی پیشمون
مامان آوا
13 آبان 92 22:28
حالا تو به من بگو این قاب عکس نورا که بالا بر هست از کجا اوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


الهی فدات شم تو امر کن از اینجا
http://www.imagechef.com/c/88hg/Photo-Frames
الناز مامان طاها
14 آبان 92 0:19
خرمالو با هستهمنم عاشق خرمالو هستمكليپ هاشم خوشگل بود عجب خاله ستاره ايقبلا با كارهاشون اشنا شديم،انشالله خودشون هم صاحب يه ني ني خوشمل بشن


بله با هسته منم مثل شما اینجوری شدمتشکر،انشاله صاحب نی نی میشه یه دونه خوشملش
♔ αϻἰг κнаη ♔.
14 آبان 92 1:28
چقدر این دختر شما خوردنیه ، خدا براتون حفظش کنه



لطف داری امیر جون.
مامان هدیه
14 آبان 92 11:22
خوندن این روزانه ها برا ما شیرین میاد و لی فقطی میرم سره جای شما اونوقته که میفهمم چه روزه طاقت فرسایی دارین
مامان بودن همینه دیگه روزانه های منم تقریبا شبیه شماست
فقط خدا هیچوقت این نی نی هارو مریض نکنه با شیطنتهاشون کنار میایم


انشاله دوست خوبم .
خوشحالم که درکم میکنید.
مامان ستاره
14 آبان 92 13:07
ببخش عزیزم ... دیر پیامتو دیدم .... بعد که دیدم اول رفتم امتحان کنم ببینم چطوری هست چون تا بحال امتحان نکرده بودم ... شما اول باید عکس مورد نظر رو از تو ابزار نقاشی باز کنی و نوشته مورد نظر رو روش بنویسی بعد ذخیره کن اونوقت همون عکس رو به عنوان بالا بر استفاده کنی ... والا من راه حل دیگه ای پیدا نکردم ... شرمنده شدم عزیزم . شاید دوستان دیگه راه حل دیگه ای بلد باشن ... الان شما نوشتین که رو عکس ... غیر این چیز دیگه می خواین بنویسین ؟

الهی فدات شم پیام رو قبل از کنجکاویم واست نوشتم یه کو چولو تمرین کنم بیشتر یاد میگیرم مرسی از راهنماییت گلکم.اینقدر کار کردم تا یاد گرفتم.
الهام مامان محیا
14 آبان 92 13:56
مهسا جون با اینکه محیا مریضه ولی الا که خوابه همه ی پست جدیدات رو مو به مو خوندم
ما هم همیشه تنهاییم ولی بیشتر از شما آخه علیرضای من واسه نهار نمیاد هفت ونیم صبح میره ساعت 8 شب میاد...
اره دیدم اکثر خرملوهای ما هم هسته داره عاشق اون کندن لایه ی نازک روی هسته ام دیدی؟ البته با دهنم نه با دست
اونا رو بکار تا درخت بشه تو حیاط مامان بزرگم ما همین کار رو کردیم و الان قشنگ رد کرده
راستی تب محیا هم قطع نمیشه
خیلی حالم گرفته است مهسا جون به داد برس


خدا نکنه حالت گرفته باشه ممنون که پستهای من رو خوندی الان ،اومدم .
الهام مامان محیا
14 آبان 92 13:56
راستی عکسهای گل دختر هم مثل همیشه خوشمزه بود


تشکر وافر خاله الهامم.
مامان آوا
14 آبان 92 17:31
سلام دوستی چرا آسانسورت ایجوریه یه مشکلی داره زودی حلش کن.


چه جوری فدات شم چه مشکلی داره؟
مامان آوا
14 آبان 92 17:43
اولش که وارد میشی خوبه ولی بعدش صورت نورا حذف میشه فقط موهاش معلوم میشه


واسه خودم که اینجوری نیست دوستی همه چیز درسته .
مامان آوا
14 آبان 92 17:47



باور کن، درسته تنبلم خانوم معلم اما رو سیستم خودم مشکلی نداره.
مامان آوا
14 آبان 92 18:06
انگاری درست شد شاید به خاطر سرعت اینترنت بودآفرین پیشرفتت قابل تقدیر هست مهسا خانم.


مرسیتیم استاد
مامان آوا
14 آبان 92 18:08
یه فکری هم برای زمینه سفیدش بکن رنگی بود واضح تر بود.


اوکییییییییییی به روی چشم.
جیران بخشنده
14 آبان 92 18:42
عشششششق منی تو


مامان ستیا نفس
14 آبان 92 20:21
عزیزم فدای همه شیطونیها وشیرین کاریهاتدلم غش رفت واسه بغل کردن وبوسیدنت خاله جوووووووون
مهسا جون بپر یه اسفند واسه عسلی دود کنخاله قوربونش بره


خدا نکنه ما هم از را ه دور میبوسیمتونچشم حتماً دود میکنم
مامان الینا جونی
15 آبان 92 1:13
سلاممم مهسا جون خدارو شکر نورا جونو سالم سرحال میبینم انشاا... که همیشه همینطور سالم و شاد باشه و ما مامانا از سلامتیشون شکرگزار و شاد باشیم ببوس عسلمووووو


سلام عزیزم همچنین شما خانواده خوشبخت
پریسا
15 آبان 92 1:27
سلام مامان مهسا ی عزیز
ممنون که برام کامنت میذاری ممحبتت رو دوست دارم
در مورد پارک رفتن و کلا محیط بازی منم مثل شما وسواس دارم شدیدا طوری که در خونمون کنار در پارکه اما شاید چند بار رفتیم فقط برای پیاده روی نه بازی کردن طفلک نورا جونم میگه مامان یه پارک تمیز پیدا کن بریم بازی کنیم.
الان هم که هر کسی یه حیوون دستشه و برای بازی هم تو بغلشونه یا نوبتی منم خیلی وحشت میکنم که بریم پارک میدونم اشتباهه اما ...
برای نورایی و مامانش

سلام عزیزم خواهش میکنم من که کاری نمیکنم دلم واستون تنگ میشه اینجوری جبران میکنم وای راست میگی به خدا یکی از دلایل من هم همینه.
واسه نورا و مامانش
مامان آوا
15 آبان 92 22:44
دریافت شد یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بله دریافت شد.خانوم گلم البته ببخشید الان جواب میزارم دندانپزشکی بودم دنودن عقلم رو جراحی کردم داغونم از درد.
مامان آوا
15 آبان 92 23:18
زیاد نگران نباش منم تاز گذاشتمش.


عزیزمی گلم .
فرناز خاله آرسن جون
16 آبان 92 17:38
ااای جونم مهسا جون فداای تنهاییت بشم میدونم غربت خیلی سخته اما تو هم یه فرشته کوچلو داری که باعث دلگرمیت و شادیته خدا برات همسر مهربون و نورا جون رو حفظ کنه چند وقت بود به خاطر تولد آرسن جون وقت نمیکردم بیام الان که اومدم عکسهارو دیدم کلی شارژ شدم اون کفشهاش منو کشته عسلک خوشگله من مثل همیشه ماهه در ضمن مثل همیشه اسپند یادتون نره


فدای تو فرناز مهربونم اره غربت و تنهایی سخته اما نورا واسم دردش و کمتر کرده و همچنین دوستا با محبتی مثل شما که به عشقتون میامو بهتون سر میزنم انگار که پیشمین خدا این دوستیها رو برقرار و پایدار نگه داره گرچه از هم دوریم اما دلامون مثل اب روان به هم نزدیکه
مریم مامان نیکان
17 آبان 92 22:26
قربون اون خندت برم ,قربون خمیازت برم ,قربون بازی کردنت و قربون ادا اطوارات برم که اینقدر دل ما رو میبری ..مامان جون آخرش نگفتید یر نورا جون چی خوردید که اینقده خوشگل شده ماشالله بابا تجربیاتتون رو هم به ما هم بگید شاید ما هم دلمون هوس ی دخمل ناز مثل نورا کرد


خدا نکنه عزیزم محبت داری خواست خدا بوده در ضمن چشمات قشنگ میبینه نیکان جون رو ببینی معلوم میشه چه دختر نازی گیرت میاد .
میگم ناقلا نکنه خبریه؟
سانی مامی شادیسا
18 آبان 92 16:37
اول از همه دست مانی عزیز درد نکنه بابت ابتکار قشنگش
عکسا خیلی قشنگن

مهسا جون این وسواس رو همه مادرها کم و بیش دارن ولی خب بچه باید بیرون بره و انرژیشو تخلیه کنه. البته این رو هم بگم که من هم عملا بیشتر روزها از صبح تا غروب که باباش بیاد با شادیسا تنها هستیم.

قربون تو سانی عزیز دست شما هم دردنکنه که با حوصله پستهایمن رو میخونی و عکسها رو میبینی .
قبول دارم سعی در کم رنگ کردنش دارم..
اخی شما هم مثل ما تهنایین.
مریم مامان مهتا
18 آبان 92 17:52
وای جونم نورا چه عکس های قشنگی چه قدر خاطره انگیز
عزیزم اینقدر وسواسی نباش من این کارها رو کردم و همه چی بدتر شد بچه بدنش حساس میشه و وقتی وارد محیط و اجنماع می شه زود مریض میشه


ممنون لطف داری اره راست میگی به خدا مریم جون البته سعی دار م کم رنگش کنم .
ویدا
19 آبان 92 9:44
خیلی باحال بود کار خاله ستاره خیلی خندیدم


جدی ...آره با حال وصف میکنه .
مامان نرگس
19 آبان 92 14:59
نورا جونم قلبون شیطونیهات برم خاله....
خوب مهسا جون بچه حق داره وقتی اینقده تو خونه است باید خودشو مشغول کنه خوب
فکر کنم دخملی منم بیاد ما هم این زمانو توی خونه تنهاییم. تازه باباشم نهار نمیاد
عزیزم شما رو به جمع دوستانم اضافه کردم. خوشحال میشم به ما سر بزنید


من هم خوشحالم که بهمون سر زدی چشم حتماً میام.
مامان ستاره
20 آبان 92 0:54
عشق خاله خوبه قربونش برم ... سلام مامان مهسا جون خوبی .... در این ایام برای منم دعا کنید ... ممنونم


سلام عزیزم خوبیم شما چطوری؟ ما همیشه دعاگوی شما هستیم ستاره درخشان.