*الحمد الله رب العالمین *
پرواردگارا تو را سپاس به خاطر بزرگی و جلالت و کرمت، ای ارحم الراحمین که به حال من و طفل معصومم مرحمت کردی .سجده شکر به جا آوردم.
خدا رو شکر نورا از دیروز ساعت 4 تا الان با خوردن نشاسته گندم که با اب خنک حل کردم و به اندازه یه استکان بهش دادم خورد حالش خیلی خیلی بهتره از این رو به اون رو شده و میشه گفت شر این ویروس لعنتی از سرش کم شد .خدا رفتگان یکی از دوستای خانوادگیمون مریم جون رو بیامرزه که بهم گفت این رو بهش بدم باور کنید به ثانیه نکشید حال نورا هزار درجه تغییر کرد البته اینو بگم که یه هفته من و علیرضا نه خواب داشتیم نه خوراک آسایشمون رفته بود به خدا ،اما فدای یه تا رموش بچه ام خوب شد یه دنیا ارزش داره .و همچنین راهنمایی های شما دوستان خوبم خیلی بهم کمک کرد .
امیدوارم که دیگه هیچ وقت هیچ وقت نورا مریض نشه چون به هر 3 مون سخت گذشت .
امروزصبح بعد از یه هفته کسلی و بیحالی خونه و اتاقش رو در عرض 5 دقیقه زیر و وارو کرد و من هم بی خیال تماشاش میکردم و با اشکی که از ذوق سلامتیش تو چشمام حلقه زده بود وهرازگاهی گوشه چشمی سرازیر میشد پشت سرش و قربون ،صدقه اش میرفتم و چیک چیک ازش عکس و فیلم میگرفتم .
امروز چیزای عجیبی ازنورا دیدم اون کاملا ً شباهتها رو تشخیص میده منظورم اینه که توپهای مثل هم رو راحت کنار میزاشت حتی از نوع جنس و اندازه و دیگری اینکه عروسکهای شبیه هم رو بر میداشت .و به راحتی تونست برج قورباغه رو روی هم سوارکنه البته بازی با اون رو بلد بود .چیدمان برج رو برای بار اول خودش انجام داد.
اگر دقت کنید هیچی از زیر دستش و چشمش نگذشته تا جایی که تونسته همه چی رو بازدید هفته ای کرد قربونش برم.
دوست دارید ببینید ....
پس بیا ادامه مطلب تا دیر نشده....
اول از همه رفت سراغ برج و قورباغه و اون رو آورد وسط سالن گذاشت و اون و روی هم گذاشته بود داشت بازی میکرد بدون هیچ اشتباهی کلاملاً برج رو رو هم قرارداده بود که متأسفانه تا من دوربین رفتم بیارم عکس بگیرم خرابش کرده بودو برج فرو ریخته بود.
اینجا هم خانمی داشت خودش رو به زور جا میداد زیر میز تلفن
چند روزه که من هیتر برقی در اوردم واسه چند ساعتی تو خونه رو شن میکنم آخه یه کوچولو هوای بندر سرد شده و ما هم عاشق سرما و بخاری .نورا هم این چند روزه از ترس دورادور نگاه میکرد و میگفت بووو اما امروز دلیر شده بود و رفته بود لمسش میکرد البته خاموشی
شیطونک من فقط دوست داره ظرف لگوهاشو خالی کنه و چند تایی رو هم برداره و بزاره روی ظرفِ که وارونه کرده و بره بشینه روش و بازی کنه.
بعد از اون هم رفت سراغ این دوتا عروسک گفت آبی (یعنی اینکه بریم آب بهشون بدیم )رفت بهشون آب داد و گفتم خوب حالا برو روی تخت مامان بخوابونشون و لالایی واسش بخون تا لالا کنن دیدم رفت منم پشت سرش گفتم بزار هم دیگرو بوس کنن ظهر به خیر هم بگن و لالا کنن اینم ازعکس العمل نورا
بعد از اون هم بی خیال عروسکها شد و رفت سراغ ظرف آب
خوب که بازی کرد گیر داد به برچسبها یروی ظرف همه رو با نا خنهای کوچولوش کند وریز ریز کرد.
و در آخر همه عملیات بالا رفتن ا زتخت...
ابتدا ...
وبعد هم این شد که میبینید...
و این هم فیلم بالا رفتن ازتخت بار اول نرسیدم فیلم بگیرم بدون هیچ خوردن زمینی رفت بالا اما بار دوم رو ببینید...
و این هم دو فیلم ا زدختر نابغه من...
و این بود روزانۀ امروز من و نورا امیدوارم که خسته اتون نکرده باشم.
نورا تا این لحظه : 1 سال و 4 ماه 21 روز و2 ساعت و 8 دقیقه و 50ثانیه سن دارد.