نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

این حوالی ما !

نورا جون تا الان خیلی کاررو یاد گرفته لی لی حوضک ،سلام کردن ،خداحافظی کردن ، کلاغ پر،گوشی تلفن رو بر میداره صداهای عجیب غریب زیبا ازخودش در میاره به نشونه این که داره با تلفن صحبت میکنه ،تا میگم الله اکبر دست میذاره روی گوشش و اَبر میگه ،راه رفتنش و که نگو مثل فرشته ها میخنده و با ذوق و خوشحالی و خنده های بلند میاد سمت من وعلیرضا وای که چقدر خوردنی میشه اما من خودم این روزها اوضاع و احوال جسمانیم یه کم بهم ریخته است و دائم سرگیجه و حالت تهوع دارم اما با وجود نورا همه اینا به کنار وقتی یه خنده اش رو میبینم که مثل گل شکوفا میشه همه چیز رو فراموش میکنم و خدا رو هزاران بار به خاطر داشتن نورا جون شاکرم و فقط اون بهانه ای هست واسه زندگی کردن واس...
2 تير 1392

اولین قدم های نازِ، نازترینم...

نورا جون الان نزدیک به 10 ،15 روزه که شروع کرده به راه رفتن البته راه رفتنی که از 2 قدم و خوردن زمین شروع شدتا الان که 10قدم بیشتر برمیداره وراه میره اما به قول معروف مثل اینکه دزد دنبالش باشه (دوراز جون مادر این یه ضرب المثلِ)سریع قدم برمیداره و یهو ولو میشه روی زمین به همین دلیل توی این مدت اصلاً نتونستم عکس از راه رفتنش بگیرم آخه امان نمیده ماشااله هزار ماشااله به جونش خیلی شیطنتش زیاد شده سراغ همه چیز میره هرچیزی رو هم که بخوایم ازش بگیریم ناز میکنه و سر شو میذاره روی زمین و گریه میکنه (نازک نارنجی من)این اخلاقت به خودم رفته . روز به روز که میگذره شاهد یه حرکت جدید و دوست داشتنی از تو هستم واین به من انرژی میده ناز دخترم. ت...
1 تير 1392

نورا جون نفس مامان ...

نفسم  وقتی توی راه جهرم بودیم این هم یه عکس جا مونده از سفر شمالمون اینجا فرودگاه رشتِ نورا و خاله جون محبوبه لطفاً ادامه مطلب رو ببینید: عمرم نورا و مامانی آخه تو این سینی چی میخوای که نشستی ای دختر بلا موز بیچاره رو البته پلاستیکی بود میبینید چی داره به روزش میاره الهی قربونش برم نپتون برداشته که خونه مامان جون مهری شو جارو بزنه نورا در حال خوردن پف فیل سرکه ای ...
27 خرداد 1392

سومین مرواریدت مبارک...

چهاردهم صبح عازم سفر شدیم توی مسیر تو بغلم خواب بودی واون لبای خوشکلت نیمه باز بود که یهو متوجه شدم که بله سومین مرواریدت ( بالا  سمت چپ ) زیر اون لثه های نازت داره خود نمایی میکنه که بعد از سه روز که حالت خیلی بد شد چون اسهال شدید گرفتی وحسابی از نا افتادی 17 ام بعد از ظهر بود که دیدم دندونت اومده بیرون اما بیحالی و کسلی ات همچنان ادامه دار بود تا 2 روز قبل از اومدنمون اخه چهارمین مرواریدت هم تاولِ و زیر لثه پیداست به نظرم تا آخر هفته نشده اون کوچولوی خوشکلم بیاد بیرون . مبارک مبارک سومین مرواریدت مبارک   ...
25 خرداد 1392

تاچند روز بای !

دوستان گل و مهربونم که همیشه به من و نورا جون لطف و محبت دارید فردا صبح عازم سفر هستیم تا احتمالا آخر هفته اینده اینو بگم که دلمون واستون حسابی تنگ میشه اما با کلی خبررررررررررر و عکسهای خوشمل از نورا جونم میام و آپ میشم پس تا ............... بله ! ما برگردیم   راستی اینا رو داشته باشین تا برگشتنمون! بای بای   ...
14 خرداد 1392

یه بازی وبلاگی خوشمزه واسه خوش ذوق ها....

من و دخترم توسط مامان آوا جون دوست خوبم به مسابقه وبلاگی دعوت شدیم. منم از دوستای خوبم دعوت میکنم که در این مسابقه شرکت کنند: مامان متین جون (متین من) مامان ستیا جون(ستیا نفس) مامان فرگلی جون(فرگلی عشق مامان وبابا) مامان سایدا جون(سایدونه یه دونه) مامان لیانا جون(عروسکم لیانا) و.............. ادامه مطلب و ببینید: بزرگترین ترس زندگیت؟ از دست دادن عزیزانم اگر 24 ساعت نامرئی میشدی چکار میکردی؟ ازفرصت استفاده میکردم و میرفتم هرجا که دلم میخواست. اگر غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یه ارزو بین 5 تا 12حرف و داشته باشه.ان ارزو چیست؟ شفای همه مریضها از میان اسب ،س...
12 خرداد 1392

بازیگوشی های ماه من

نورا جون الان نزدیک به دو ماه که خیلی بازیگوشی هاش یا بگم کنجکاویهاش بیشتر شده سراغ هرچیزی که سر راهش باشه وببینه میره ولمسش میکنه و جالب اینجاست که الان 3 ،4 روزه که واسه 10 ثانیه ای شاید یه کم بیشتر روی پای خودش میایسته بدون هیچ کمکی  2 باری هم چند قدم برداشته ولی به لحظه نمیکشه که بتونم ازش عکس بگیرم .بیشتر از این توضیح نمیدم عکسها رو دنبال کنید.     می بینیدتو رو خدا چطور اویزون شده به این روروئک بیجاره   اینم از آخرش می بینید ای بلای مارو صبح به محض بیدار شدن سراغ کمد دیواری اونم کشو لباسی  بابا علیرضا  خسته هم که...
12 خرداد 1392