نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

آتلیه

13 مردادماه نورا جون رو بردیم آتلیه و دیشب عکسها رو تحویل گرفتیم.همون روز  2 ساعت وقت  آتلیه داشتیم که نورا فقط نیم ساعت اول خنده رو بود مابقی رو واقعاً اذیتمون کرد ودائم گریه میکرد و به زحمت این چند تا عکس رو عکاسِ ازش گرفت .   ...
6 شهريور 1392

تقدیم به نورایِ خاله (پیشاپیش تولدت مبارک)

نورایِ نازِمن این متنِ زیبا رو از طرف خاله محبوب که دل نوشته ای از خودش هست رو به شما تقدیم کرد واسه تولدت،اینجا به یادگار ثبت میکنم . ای بهترین و عزیزترین آغازگر خوبیها نورا جان : گلِ یک دونه یِ گلدونِ بلورِ زندگی به چه مانند کنم  ،  نام زیبای تو را به چه مانند کنم ، چهره ی زیبای تو را به چه مانند کنم ، کمان ابروی تو را به چه مانند کنم  ، دو چشم شهلای تو را به چه مانند کنم ، رنگ چشمان تو را به چه مانند کنم ، حلقه ی گیسوی تو را به چه مانند کنم ، گونه ی زیبای تو را به چه مانند کنم ، سرخی لبهای تو را به چه مانند کنم ، گرمیِ دستان تو را به چه مانند کنم ...
10 مرداد 1392

نورا در چند روز گذشته ...

خانمی ما در این چند روز گذشته که میشه گفت 10 روز ،یا بهترِ بگم از زمانی که از جهرم برگشتیم تغییرات زیادی داشته و شیطنت وبازیگوشیهای بی اندازه . هرچی بگم کم گفتم . یه چیز جدید هم یاد گرفته انگشتش رو میزنه به  کف دست دیگه و میگه جیزه جیزه البته من میگم تیکه تیکه نورا به جاش این و میگه . میره تو اتاق و داد و فریاد و با زبونش صداهای عجیب ،قریب در میاره که من و بکشونه تو اتاق نه اینکه من بهش  اجازه نمیدم توی اتاق خواب ِ ما بره ،آخه همه چی رو میریزه به هم اما وقتی میرم میزنه زیر خنده و آغوشش رو باز میکنه و میپره تو بغلم .بلای ناز مامانی.راه رفتنشم خیلی پیشرفت داشته کمتر تعادلش رو از دست میده و راحت دور تا دور خونه رو میچرخه و ذوق...
1 مرداد 1392

این حوالی ما !

نورا جون تا الان خیلی کاررو یاد گرفته لی لی حوضک ،سلام کردن ،خداحافظی کردن ، کلاغ پر،گوشی تلفن رو بر میداره صداهای عجیب غریب زیبا ازخودش در میاره به نشونه این که داره با تلفن صحبت میکنه ،تا میگم الله اکبر دست میذاره روی گوشش و اَبر میگه ،راه رفتنش و که نگو مثل فرشته ها میخنده و با ذوق و خوشحالی و خنده های بلند میاد سمت من وعلیرضا وای که چقدر خوردنی میشه اما من خودم این روزها اوضاع و احوال جسمانیم یه کم بهم ریخته است و دائم سرگیجه و حالت تهوع دارم اما با وجود نورا همه اینا به کنار وقتی یه خنده اش رو میبینم که مثل گل شکوفا میشه همه چیز رو فراموش میکنم و خدا رو هزاران بار به خاطر داشتن نورا جون شاکرم و فقط اون بهانه ای هست واسه زندگی کردن واس...
2 تير 1392

اولین قدم های نازِ، نازترینم...

نورا جون الان نزدیک به 10 ،15 روزه که شروع کرده به راه رفتن البته راه رفتنی که از 2 قدم و خوردن زمین شروع شدتا الان که 10قدم بیشتر برمیداره وراه میره اما به قول معروف مثل اینکه دزد دنبالش باشه (دوراز جون مادر این یه ضرب المثلِ)سریع قدم برمیداره و یهو ولو میشه روی زمین به همین دلیل توی این مدت اصلاً نتونستم عکس از راه رفتنش بگیرم آخه امان نمیده ماشااله هزار ماشااله به جونش خیلی شیطنتش زیاد شده سراغ همه چیز میره هرچیزی رو هم که بخوایم ازش بگیریم ناز میکنه و سر شو میذاره روی زمین و گریه میکنه (نازک نارنجی من)این اخلاقت به خودم رفته . روز به روز که میگذره شاهد یه حرکت جدید و دوست داشتنی از تو هستم واین به من انرژی میده ناز دخترم. ت...
1 تير 1392

گفتنی ها برای نورا ...

دخترک نازم قبل از هرچیز و هر سخن به خاطر داشتنت خدا را شاکرم  .عزیزترینم تو نقطه سپیدی هستی که در قلب و روح و زندگی من پدیدار شدی و هوای تازه دمیدی . عشقم هر روز ،نه لحظه به لحظه شاهد بزرگتر شدن و قد کشیدن و حرکتهای جدید و دلنشین  تو هستم که تمام اینها هیجان با تو بودن  و داشتن فرشته آسمونیم رو افزایش میده . زیباترینم ،یکتای من، بی تا ، گاهی اوقات به خودم میگم اگر تو را نداشتم چه باید میکردم .من مادر اون هدیه ای هستم که خدا واسم فرستاد.تک نگین انگشترالماس من. آخ انتظار ،انتظار آمدنت ؟انتظار شنیدن صدای گریه های آرامت ،در آغوش کشیدنت ،ذره ذره انتظار ،همه اینها را با تمام وجود حس کردم  و به جان خریدم تا آ...
11 ارديبهشت 1392

استخر بادی

خدا حفظش کنه  بابا علیرضامون رو و همیشه سایه اش بالا سرمون باشه از زمانی که نورا هنوز به دنیا نیومده بود چه حالا که بینمون هست هر موقع هرچی میخوام فرقی نمیکنه که چی باشه به قولی حرفم دو تا نمیشه و واسم فراهم‚.وبازم مثل همیشه میگم علیرضا بابت همه چی ممنون و عاشقانه دوست داریم. امشب هم که واسه دخترک نازمون استخر بادی و کالسکه خیلی خوشملی هدیه گرفته بود و آورد خونه ومن رو حسابی غافلگیر کرد. مطمئنم صبح نورا که بیدار شد و استخر و ببینه حسابی ذوق زده میشه . آخه الان خواب بود که واسش بادش کردیم. اینم عکس از استخر بادی و چند تایی عکس از ننه نقلی ما. الهی قربونت برم مامان توفکری یا که داری خواب میبین...
4 ارديبهشت 1392