روزهایمان به روایت تصویر...
زندگی من تو بهترینی ،لایق بهترین هایی ،عمر و زندگیم رو به پات میریزم بهترین زیبایم
دیروز بعد از حمام این عکس رو ازت گرفتم عاشق این عکستم
فدای اون موهات بشم که وقتی خشک میکنم اینقدر زیبا و خوش حالت میشن
خیلی دلم میخواست عکس از راه رفتنش بگیرم اما اینقدر ماشاله اش باشه سریع راه میره که فرصت عکس گرفتن و ازم گرفته بود اما دیروز موفق شدم عکس راه رفتنش رو بگیرم اول این عکسها رو میزارم الهی مامان قربون اون قدمهای کوچولوت بره
الههههههههههههههههههی قربوووووووووووووووونت برم
این عکسها رو بابایی در مسیر رفت به جهرم گرفت
اینجا هم که نورا خانومی تا مامان جون مهری و زندایی سمیه مشغول شستن رو فرشی بودن از فرصت استفاده کرد و با آنسه جون مشغول اب بازی شدن .یا همون آب بادی نورا جون
بله بعد از هر آب بازی و دوش گرفتنی خواب خیلی میچسبه
لطفاٌ مابقی رو در ادامه مطلب ببینید
نکنه یادتون بره...
الهی همیشه شاد و خندون باشی گلم
نازم داره با من کلاغ پر بازی میکنه از عید تا حالا این بازی رو مامان جون مهری یادش داده
امان از دست بابایی
مامان کمک میخوام بلند کنم هندوانه رو
اخه چی میخوای اون تو
الهی قربون اون کنجکاویت برم من
اینم یه نوع بازیِ چکار میشه کرد باید باشون راه اومد ههههههههههه
الهی من فدای اون چشم ولب نازت برم که وقتی به چیزی گیر میدی ول کن نیستی مثل این سگ بیچاره که بهش گیر دادی اونم به عینکیش وچسبونکش ،نورای منی دیگه نورا
الان 2،3 روزه که دالی گفتن رو یاد گرفتی و میگی داتیییی ،ایی رو میکشی قربونت برم به محض اینکه میگم یا حسین ،ابوالفضل اول که میزدی به شکمت حالا از دیروز تا حالا دو دستی میزنی به سر خودت قربونت برم ،تا میگم تنبیه ات میکنم فورا انگشت اشاره دست راستت رو میزنی کف دست چپت و به من نگاه میکنی به نشونه تنبیه ،به محض اینکه میگم هیس انگشتت رو میاری و میچسبونی به لب و بینی ات و هیس میگی قربون اون هوشت برم من الهیییییییییییییییی ،حسابی شیرین کاری میکنی دلبرکم