نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

کیش (دو روز دوم)

1392/5/20 2:59
نویسنده : مامان مهسا
2,699 بازدید
اشتراک گذاری

خوب دوستهای خوبم بهتون  قول دادم که ادامه سفرمون رو هم شما رو با خومون همراه کنم  ما امروز عصر ساعت 5 پرواز داشیم و برگشتیم بندر عباس الان هم باز مثل دو شب پیش که پست قبلی رو واستون گذاشتم نورا جونم ،عمر مامان خوابه با این وجود که این 4 روز فوق العاده بهمون خوش گذشت اما دیشب آخر این سفر به دلیل یه اتفاق بد که واسه نورا افتاد و خدا خیلی به من و علیرضا رحم کرد. کاممون تلخ تلخ شد . عزیزدل مامان دیروز بعداز ظهر ساعت 3 از طرف هتل ما رو به پارک دلفیناریوم بردن و برنامه تا ساعت 10ادامه داشت و خیلی خیلی خوش گذشت دوست داشتم این پست رو به با عنوان بعد از ظهرطلایی پارک دلفین واستون آپ کنم اما به دلیل این اتفاق نشد بگذریم نورا در این فاصله ما رو خیلی اذیت نکرد و تک تک برنامه ها رو دنبال کرد ، با هیجان و ذوق وخنده ولی من و علیرضا تصمیم گرفتیم  که سکانس آخر رو که پرشین شو بود رو نریم و به خاطر گرمی هوا و یه کوچولو احساس خستگی در چهره نورابرگردیم هتل، 

ساعت 8 بود .نورا در این فاصله که میخواستیم به در خروجی پارک برسیم خوابش برد ، از در پارک اومدیم بیرون خواستیم کالسکه نورا رو که این چند روز فوق العاده به جونمون رسید رو از یه بلندی 20 سانتی شاید کمتر بیاریم پایین که یهو دکمه های جلو کالسکه باز شد و نورا با اون معصومیت توی خواب با صورت نقش زمین شد من که سر اندر پا کرخت شدم انگار که یه آب سرد ریختن روی سرم و دست و پام سست شد و شروع به لرزیدن فقط با جیغ و داد و خود زنان گفتم علیرضا ، وقتی علیرضا نورا رو بلند کرد فوراً از من دور شد و من دنبالشون میدویدم یهو دیدم صورت نورا غرق خونِ و  هِق هِق کنان گریه میکنه سریع آژانس گرفتیم و رفتیم سمت بیمارستان اما خدا رو شکر دکتر، نورا رو که دید و علائم بعد از زمین خوردن رو ازما پرسید گفت هیچ مشکلی نیست ونیاز به بخیه نداره ، شستشو داده شد و روی زخم رو چسب زدند، اما تاکید کردکه تا صبح مواظبش باشید که خدارو شکر هیچ  اتفاقی پیش نیومد .

امرو ز بعد از ظهر هم که زمانی که اتاق رو تحویل دادیم نورا خانوم لابی هتل رو زیر پا گذاشته بود و هیچ چیز از زیر دستش و چشمش رد نمیشد که دست نزنه و هرکس نورا رو میدید بعد از دنیا بوس و ماشاله گفتن و اسفند دود کنید واسش و پرسیدن از صورتش چی شده خانوم چشمش خورد به صندلی و پلکش چشمش ورم کرد و کبود شد این از امروز و یه شُک دیگه .

بازهم دست بردار نبود بعد از اون اتفاق و اون همه جیغ و گریه .

من و علیرضا به چشم خیلی اعتقاد داریم همش به شوری که نمیشه گاهی اوقات شیرینی بدتره حتی خود پدر و مادر .

یه چیز بگم نورای من هم این چند روز از زیر ذره بین هیچ نگاهی نبود که نگذره و نگاهشون به سمتش خیره نشه ،عکس ، بغل،بوس و هرکس به نوعی زیبایی نورا رو وصف میکرد بچم خیلی به چشم اومد .

عکسها رو با توضیحات کوچولو واستون میذارم .

پس برید و ببینید.

بعد نوشت : یه سوپرایز مامان جون مهری دیشب  با دایی مسلم حرکت کردن و صبح رسیدن بندرعباس فقط به افتخار تولد یک سالگی نوراجون چون فردا تولدشِ هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا

الهی مادر بمیرم واست که دیگه یه همچنین روزایی رو خدا نکرده نبینم از خدا خواستم هیچ وقت شاهد نباشم چون طاقت ندارم باور کنید مردم وزنده شدم .

فدای اون صورت مثل قرص ماه دخترکم برم .

این عکس ها رو با چشم گریون گرفتم از نورا ،فقط به این خاطر که بدونید چه حالی داشتم اون لحظه.

 بعد از صرف صبحانه اومدیم لابی این شازده پسر اسمش نیکان بود گیر داده بود به نورا که بغلش کنه نورا هم دائم از دستش فرار میکردنیشخند

این قسمت سرای هتل بود با آثاری از زمان داریوش و نورا فکر میکرد اون چراغها توپ هستن و دائم میگفت توو ومیخواست اونهارو بگیره

 

این یه تابلو فرش بزرگ بود که یه سری نوشته مربوط به داریوش کبیر و تاریخ زمان اون به فارسی و انگلیسی نوشته شده بود.

اینجا مرکز خرید پردیس 2بود ،

عکسهای بعد پردیس 1

هر مرکز خریدی یک یا دو ماشین به عنوان جایزه جشنوراه واسه مشتریان خوش شانس گذاشته بودن این ماشینی بود که در پردیس 1 به نمایش گذاشته بودند.

ودر ادامه عکسهایی از باغ پرندگان

قصد نداشتم  این 3 عکس زیرین رو بزارم اما یه کوچولو هم خوبه مو از بدنتون سیخ شه البته واسه اونهایی میگم که مثل خودم ازین بد قواره های بد ترکیب بدشون بیاد خیلی چِندِش آوره.

امیدوارم نورا مثل من در آینده نه تنها از اینها بلکه هرجانوری که مثل اینهاست نترسه و دیدنشون واسش هیجان داشته باشه چون دوست دارم نورا جون به طبیعت و حیات وحش خیلی اهمیت بده

امیدوارم که اینطور باشه متفکرسواللبخند

 

پنگوئن زیبا

اولی که وارد شدیم دلفیناریوم شدیم یه برنامه چند دقیقه ای توسط این شیر آبی اجرا شد بعد از اتمام کارش این زنگ رو به صدا در آورد واسه شروع برنامه دلفین ها و بسیار جالب و زیبا بود.

این قسمت هم این دو شیر آبی ماده که به قول مربیاشون دختر بودن و با اجرای بسیار زیبایی هنرنمایی کردن در نقش دختران مجرد و اون آقایی که بلندگو دستشِ نقش خواستگار رو واسشون بازی میکرد و انها با پرسیدن بعضی از سوالاتش عکس العمل نشون میدادن.

این تابلو سفید رنگی که دست آقایی که ایستاده هست تابلوی نقاشی دلفین سالیِ که با قلم آبرنگی که به دهانش میزاشتن نقاشی میکرد و در اخر واسه حمایت از از دلفین های در حال انقراض خلیج فارس با پشتیبانی اسپانسر برنامه دلفین شو  شرکت تجارت بین المللی ثابت به مزایده گذاشته شد به مبلغ 1100000 هزار تومان

اینجا هم مربی دلفینِِ دستش رو محکم به روی اب میزد و دلفین با این حرکت از زیر آب میومد بیرون

محو تماشای کلاه قرمزی

 فرودگاه کیش

اینجا هم با آب اشکال و نوشته های مختلف رو طراحی و تغییر میدادند مثل قلبهایی که میبینید به نوع خودش جالب بود.

ورود به فرودگاه بندر عباس و منتظر ساکها مون بودیم که نورا خانوم رو روی این چرخ دستی نشوندیم عکس گرفتیم اون پازل هم  هدیه هواپیما بود رفتنی هم یه دونه پازل شرک به نورا دادن.

وقتی وارد پارک شدیم مسئولین  به مهمانها اعلام کردند که عکاسان پارک در چند نقطه از پارک مستقر هستن و به تمایل شما عکس گرفته میشود و در حین مسیر عکسها را به شما تحویل خواهند داد  اول که برنامه کلاسیک شو بود به اضافه سی دیش که ما هردو رو گرفتیم.

بعد باغ پرندگان که من ترسیدم عقاب و طوطی رو روی دستم بزارم و عکس بگیرم،فقط عکس خانوادگی گرفتیم که روی بشقاب زده شد .

 ودر آخر هم با دلفین سالیِ باهوش و زیبا عکس گرفتیم.

بعد از اونهم به دیدن ماهی های بسیار زیبا وآبزیان رفتیم که به دلیل تاریکی داخل سالن و نور کم و ازدحام جمعیت و گرمای زیاد نمیشد عکس بگیرم .

ببخشید که باز هم حجم عکسها بالاست ولی باور کنید به زحمت تونستم اینها رو واسه یادگاری اینجا ثبت کنم و این نوشته ها رو بنویسم چون سیستمم اشکال پیدا کرده .

اگر از لحاظ نوشتاری بدِ ببخشید در اولین فرصت اصلاح میکنم .

راستی یه نکته بگم که برای گردشگری به منطقه های گرمسیر بهتره که یه فصل بهتر از تابستون رو انتخاب کرد اما باز شانس ما هوا خوب و گرما طاقت فرسا نبود و دیگری اینکه بهترِ که سن کوچولوها به حدی رسیده باشه که قوه تشخیص و درک محیط و اطرافشون رو داشته باشن چون واسشون جذابتر و زیباترِ و همچنین میشه بهتر عکس گرفت .نورا که داخل کالسکه بود و مسیر های پیاده روی هم عرضاً کم بود و ازدحام جمعیت بالا، یه کوچولو سخت بود.

ممنون که همراهمون بودید  این هم از سفر نامه ما

بامدادنیک ،سر افراز باشید

بعد نوشت: نوشتار اصلاح شد.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مریم--------❤
20 مرداد 92 10:22
ای جونم نورا کوچولو


مامان فهیمه
20 مرداد 92 18:10
عزیزم مهسا جون اشکم درومد عکسشو دیدم,خیلی ناراحتش شدم خداروشکر که به خیر گذشته,نورا جونم خیلی نازه ماشالله معلومه که به چشم میاد,الهی خدا نگهدارش باشه
جای من ببوسش
راستی چشمت روشن مامان و داداشت اومدن پیشتون,انشالله همیشه به سفر و گردش با یه عالمه خاطرات خوب

ممنون فیمه جون نمیدونید چه حالی داشتم اون لحظه ممنون همچنین شما
بابای یسری جان
20 مرداد 92 19:21
با سلام و احترام
با خواندن سطر سطر نوشته هایتان بند بند دلم پاره می شد و تصور آن لحظه بسیار سخت و دلخراش بود . خوشحالم که به خیر گذشت ، از شما چه پنهان ما نیز به چشم و نظر اعتقاد داریم و مطمئن نگاه کردن با حسرت دیگران بی تاتیر نبوده است .
در شب میلاد دختر گلتان که به حق قشنگترین شب زندگیتان خواهد بود آرزو می کنم سالیان سال در زیر سایه شما توام با سلامتی و تندرستی زندگی نماید
برای نورای عزیزم

ممنون از محبت شما دوست خوبم یسری جونم رو ببوسید.
خاله زوزی
20 مرداد 92 19:38
سلام مهسا جون
وای نمیدونی وقتی فهمیدم چه بلایی سر نورا کوچولو اومده، چقدر ناراحت شدم. اولش وقتی عکساشو دیدم فکر کردم صورتش سسی شده ولی بعد که نوشته هاتو خوندم، کلی غصه خوردم.

واقعا راست میگی منم به چشم اعتقاد دارم. واسه دختر گل ما اسفند دود. کنید مهسا جون. خاله زوزی نمیخواد نورای عزیز اتفاق بدی براش بیفته. خیلی دوست دارم بیام بندرعباس ببینمش. عاشقتونم. میبوسمتون

ممنون زهره سادات جونم ما هم بی صبرانه منتظر شما هستیم و میبوسیم شما رو.
الهام مامان محیا
20 مرداد 92 20:18
سلام مهسا جون میخواستم بنویسم خوش به حالتون چون خیلی وقته هوس سفر کردم و با محیا ولی نمیشه جای دور رفت...
ولی وقتی پست ات رو خوندم دیگه دست و دلم شل شد الهی خاله بمیره واسش.آخه محیای منم دیروز با صورت از تخت افتاد وبینی اش خونی شد.دقیقا حال تورو داشتم.میگم نگرانم نکنه وقتی بزرگ شدن بینی اشون کج بشه؟


ممنون که جویای حالمون شدی دوستم امیدوارم که بلا دور باشه و اونطوری که فکر میکنی نشه محیا جونم رو ببوس
جیران بخشنده
20 مرداد 92 21:47
وایییی تنم یخ کرد خیلی ناراحت شدم برای نورا جون اسپند دود کنید تا از چشم بد دور بمونه نورا جون رو از طرف من ببوسید


دقیقاً مثل خودم این حالت شدم چشم حتماً ممنون که به ما سر زدی دوست خوبم
مسیحا
20 مرداد 92 22:10
عزیزم خدارو شکر که به خیر گذشته ، یه لحظه کاملا شوکه شدم ،تو رو خدا مواظب خوشکل خانممون باشین


چشم حتما مرسی
مامان نیروانا
20 مرداد 92 22:45
نورا جون خیلی نازی بوس


سارا
21 مرداد 92 1:40
عزیزم خیلی ناراحت شدم
خدا رو شکر بلا رفع شد
تورو خدا مامانی مراقب این دخمل خوشگلمون باش
باور کن یه لحظه گریه ام گرفت


ممنون عزیزم اره خدا خیلی به ما رحم کرد
mamanebaran
21 مرداد 92 8:09
الهییییییییییییییییی عزیزم خیلی ناراحت شدم
خداروشکر که به خیر گذشت ، دخمره خوشگلمون چشم خورده فدای شکل ماهش الهی که همیشه تنش سالم باشه و لبش خندون و دیگه از این اتفاقای بد براتون تکرار نشه .
مامانی هر روز برای نورا جون آیه الکرسی بخون


انشاله مرسییییییییییی که به ما سر زدید و حال نورا جویا شدید چشم حتما
مامان نیروانا
21 مرداد 92 9:21
قربون اون صورت ماهت که زخمی شده خاله! خدا خیلی بهت رحم کرده عزیزم. هزار ماشالا بس که دلبری خاله. خیلی مواظب خودت باش . میبوسمت و امیدوارم همیشه توی دستای خدا، ایمن باشی
یک سالگیت مبارک عزیز خاله.
خیلی خیلی دوسِت دارم. مهسا جان به تو هم یک سال و نه ماه مادریت رو تبریک میگم عزیزم

ممنون فریبای عزیز که احوالپرس نورا هستی
مرسیییییییییی عزیزم جای شما سبز
فرناز مادر آتیلا
21 مرداد 92 14:44
همیشه به سفر و شادی عزیزم........ اما با دیدن صورت ماهش دلم کباب شد خدایا بمیرم.... انشالله همیشه سلامت باشه ...عسلک خاله و ببوسشنورا گلم دخمل خوشگل خاله تولدت مبارک


ممنون دوست خوبم چشم حتما
سارا
21 مرداد 92 15:34
تولد تولدت مبارک

مامانی دلم ضعف رفته واسه عکسای تولدش



مری سارا جون چشم حتما میزارم .
فرناز خاله آرسن جون
21 مرداد 92 19:23
اول دست گل عموی مهربون نورا جون درد نکنه به خاطر این هدیه قشنگ و به یاد ماندنی که شما وقتی نورا جون بزرگ میشه براش از این سفر تعریف میکنین و هر دفعه خنده رو لبای عسلک میشینه بعد دست مامان مهربون درد نکنه به خاطر عکسهای زیبا که از نورا جون و طبیعت گرفته همشون عالی بودن همشون رو با اشتیلق دیدم نورا هم مثل همیشه ماهه مامانی نورا هم خوشگل


ممنون عزیزم خیلی به ما محبت داری فرناز جون
مامان ستیانفس
21 مرداد 92 22:08
الهیییی ببین صورت ناز دخملی چی شده خاله جون چشمت زدن ان شالله چشم حسود بترکه مهسا جون هر روز واسش اسفند دود کن
مامان آنی
22 مرداد 92 13:15
عکسا که خیلی زیبا بود غیر اون عکس ها از صورت زیبای نوراجونی که خیلی غصه خوردم خدا رو شکر که خوبه خوب شده و آثاری ازش نیست


اره الهی شکر زود خوب شد
سانی مامی شادیسا
22 مرداد 92 14:07
وای خدا خیلی رحم کرده
براش همیشه اسپند دودکن
ماشالله هزار ماشالله خیلی زیباییش به چشم میاد
خدا همیشه حافظ و نگهدارش باشه


اره واقعاً چشم حتماً
مامان بنیتا
26 مرداد 92 2:20
الهی قربونت برم خیلی از دیدن عکست ناراحت شدم...خدارو شکر که به خیر گذشته


اره خدا رو شکر بهخیر گذشت نمیدونید چه حالی داشتم.
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
29 مرداد 92 0:20
سلام عزیزم
ممنونم از لطف بی پایانت
تقدیم با عشق


ممنون دوست خوبم
اعظم
1 شهریور 92 13:22
مرسی مهسا جون برای عکس های زیبا و توضیحات کاملت واقعا دستت درد نکنه از اینکه ما رو هم تو سفرتون شریک کردی
نورا جون ماشاا.. اینقدر زیباست که این زخماس کوچولو هم چیزی ازش کم نمیکنه اما امیدوارم دیگه پیش نیاد تا فلب مامانش هم درد نیاد.از طرف من هم ببوسش


مرسی اعظم جان ،چشم حتما نورا هم شماو نی نی نازتون رو میبوسه
امیرحسین کوچولو نفس ما
14 شهریور 92 2:18
بمیرم. یه لحظه شوکه شدم.چی کشیدی شما.خدا رو شکر به خیر گذشت.مامانی اگه میتونی براش یه مرغ قربونی کنید.صدقه یادی هم بدید.بمیرم واسه این فرشته که تو خواب ناز بود و این اتفاق براش پیش افتاد.بمیرم واسه این طفل معصوم.مامانی چون دخترت هزار ماشاالله زیباست هر روز براش صدقه بده.توی وب هم زیاد عکسهای خوشگلشو نذار.ماهم خیلی به چشم اعتقاد داریم.چه خوبه که گردنبند وان یکاد داره.سعی کنید همیشه گردنش باشه.ولی مواظب باشید دختر بچه رو با طلا بیرون نبرید که دور از جونش گردنبندشم بدزدند.انشاالله همه بچه ها سالم و سلامت باشن. همیشه شاد و خوشبخت باشید.


مرسی دوست خوبم چشم حتما امیرحسین نازمون رو ببوس