عکسهای جامانده از مرداد ...
نازترینم عاشقتم ،عاشق اون نگاه نازت ،اون صورت مثل قرص ماهت ،اون شیطتنهای بی حسابت
ادامه مطلب فراموش نشه
نورا این روزا حسابی که میگم باید فکرش وبکنید که اندازه ونهایت نداره از شیطنت و خرابکاری خانوم خانومای ما فردای تولدش زد شیشه شیرش و شکست بعد ازاونم دوروز پیش داشتم خونه رو نظافت میکردم که واسه یه لحظه از جلو چشمام دور شد و دیدم که ...
بله کاغذ دیواری جلو در ورودی رو پاره کرده و نشسته و داره میخنده به محض اینکه گفتم چرا این کار و کردی با سرعت 200شروع به دویدن کرد ونه نه نه نه میکرد . از کابینت ها و ظرف ریختن بیرون که نگو این نمونه اش روزی 100بار
ومن هم طبق معمول تو خونه نقش کزت رو دارم با وسواس زیاد و کنار اومدن با این مسائل مشغول جمع و جور کردن میبینید تورو خدا .
اینم از اتاقش که چند روز پیش تصمیم گرفتم دیگه هرچی بریز و بپاش میکنه چشمامو ببندم و نبینم تا خانومی راحت باشه و هرکار و هر بریز و بپاشی که دلش خواست انجام بده چکار کنم دیگه راهی ندارم آخه با کلمه نکن و دست نرن خیلی مخالفه و فوراً جیغ میکشه
اینجا هم که به محض اینکه آماده میشه واسه بیرون پشت در و پشت سر هم در در در میکنه و کفشهای من و برمیداره به نشونه اینکه بپوش بریم.
و علاقه بسیار شدید نورا به کارتون آنشرلی وآهنگ آخر این برنامه
به این بازی خیلی علاقه داره توپ رو برمیداره و میگه دووووو ،وقتی توپ ها رو از توی سوراخ رد کرد میگه گُل و بلند میشه راه میره و پشت سر هم میگه دوووو ،گُل
اینجا هم که داره از میز میره بالا دیروز هم رفت نشست روی میزو دست میزد اما فرصت نشد عکس بگیرم.
اینجا هم داره میرقصه فدای اون رقصیدنت مادر
میگم چشمات و ریز کن موش بشو فوراً صورت شو فیفی میکنه ، الهی قربووووووووووووووووونت برم
الهی بمیرم تازه از حمام اومده بیرون دست کرده توگوشش داره میخاره.
این هم یه نمونه دالی بازیهای نورا
روزی 50 دفعه هم از بوفه راست میشه بالا
الهی فدات شم ،کاسه چُمِ قربان که اینقدر ناز خوابیدی شکلات عسلی من
به قول خودش دنبال دووووووووو (توپشِ)اما حواسش بهtv
تو فکر اینم که آنشرلی آخرش چی میشه...
نورا اینجا تازه از خواب بیدار شده اما دل از این پتو نمیکّنه انگشتش و میینید داره پتوش رولمس میکنه تازگیها هم دائم با خودش هر جا میبره اونم میکشونه میبره خیلی بهش وابسته است.
ممنون که همراهی کردید
بعد نوشت: دیشب وقتی داشتم این عکسها رو میذاشتم تو وب نورا خانومی خواب بود، آخرای کار من بیدار شد چراغ خاموش بود ، وقتی بلند شدم چراغ رو روشن کردم دیدم ای داد وبیداد ببینید
قوطی شیرش رو وارونه کرده بود روی روفرشی و دست مالی میکرد .