نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

برای میوۀ دلم...

الان نزدیک به یک هفته است که نورا خانوم هر چی میخواد بخوره باید بره روی مبل بشینه منم وسواس فقط حرص میخورم.تا تصمیم گرفتیم که واسش میزو صندلی تهیه کنیم  البته این تصمیم رو زمانی که باردار بودم و رفتیم دبی واسه خرید سیسمونی داشتیم که واسش بگیریم اما ترجیح دادیم که بعد از دوسالگی واسش بگیریم .که قسمت شد  چند روز پیش سفارش کردیم دوست بابا علیرضا واسمون ازدبی تهیه کرد و فرستاد وامروز ظهر به دستمون رسید. به محض اینکه بهش گفتم نورا این میز وصندلی برای شماست چنان ذوق کردکه نگو پشت سر هم و خیلی شیرین میگفت صندلی ...تا الان  یه تعداد عکس دیگه هم  اون ورِ صفحه است....  نورا خانوم...
24 دی 1392

17 ماهگیت مبارک...

امروز نورا ماه    رو به سلامتی پشت سر گذاشت و وارد ماه  شد . نوگل من ماهگردت مبارک. ادامه مطلب یادتون نره...   عزیز مامان این روزا خیلی شیرین شده دایره لغاتش هم خیلی باز تر از قبل . کلمه هایی رو که میگه اونم شیرین که دلت میخواد قورتش بدی . (قورباغه،کیتی ،خرسی ،گربه (میو)،سگ(هاپو)،دیلا،آناناس ،موز،ماست،سلام،محمد،اسباب بازی، پتو)و ....اینهایی که به ذهنم رسید نوشتم. این عکسها مربوط به هفته قبلِ که بارون قشنگی اومد و ما هم رفتیم بیرون .اینجا ساحل پارک غدیرو منظره زیبایی ا زنمای دورِ جزیره هرمز. فدای ...
21 دی 1392

HAPPY birthday DADY

دیروز 19 دیماه تولد بابا علیرضا بود .اما متاسفانه به دلیل قطع نت منزل نتونستیم که واسش پیشاپیش تولدش رو تبریک بگیم. البفا برای سخن گفتن نیست برای نوشتن نام توست اعداد پیش از تولد تو به صف ایستاده اند تا راز زاد روز تو را بدانند . بابا جونم تولدت مبارک تقدیم به بهترین و مهربانترین همسر دنیا علیرضا جونم وبه افتخار تولد بهترین همسر و بابای دنیا که تمام هستی ماست دیشب مراسم تولد گرفتیم به همراهی عمه مژگان و عمو محمد رضا . به این مناسبت کیک تولد GALEXYکه بابایی خیلی دوست داره و شام هم لازانیا و دسر ژله و تنقلات ترتیب دادیم. ...
20 دی 1392

پست متفاوت...

 اول ا زهمه دوست دارم یه تعداد ا زعکسهای نورا که زیباترین خنده ها رو بر لب داشته رو کلیپ کردم واستون بزارم ببینید.   دوم اینکه : بارش  برف وباران بر چشمانتان مبارک دوستان عزیز. دیروز اولین باران زمستانی بندر عباس اومد و تا امروز صبح ادامه داشت و هوا فوق العاده عالی ... نم نم و گاهی هم قالام و قولوم این ابرا به هم میخوردن و دور موتورشون میرفت بالا و یه ذره شدت میگرفت که همونم واسه ما غنیمت بود من هم هر از گاهی به ترانس میرفتم اون قطرات زیبای بارون ور تماشا میکردم. یاد بچگیم افتاده بودم که تا زمستون میشد و هوا یه خورده سرد میشد دعا میکردیم که بارون بیاد تا اون عشقی که به بارون داشتیم رو خا...
17 دی 1392