15 ماهگی دخترم...
بالاخره ماه پانزده ام به پایان رسید و نورا جون وارد ماه 16 شد . 20روز آخر این ماه خیلی بهمون سخت گذشت مخصوصاً به نورا جون اون ویروس تب و اسهال شدیدی که گرفنت حسابی بچه جونم رو ضعیف کرد از یه طرفی هم که من و علیرضا هردو به نوعی مریض بودیم الانم که 4 روزه دندون عقلم رو به دلیل بی جایی فک بنده مجبور به جراحی شدیم کشیدم و درگیرشیم . حتی 5 آبان سالگرد عروسیمون رو فراموش کردیم. بنا به همین دلایل دیروز که 19 ام بود تصمیم گرفتیم که نورا جون رو ببریم واسه چکاب 15 ماهگی آخه از واجبات این ماه بود با اون همه سختی که واسه مریضیش کشید حسابی بی بُنیه و ضعیف شده بود. ساعت 7:30بلند شدیم و واسه کارکنان مرکز بهداشت ...