اولین جمعۀ زیبای مرداد ...
الان 3 شبِ که نورا خانمی خیلی بیقراری میکنه و هر از 2 ساعت بیدار و نق نق میکنه اما دیشب خیلی بد بود نزدیکِ ساعت 2 بودکه نورا خوابید البته بعد از حسابی گریه کردن به محض اینکه چراغ خاموش میکردیم صدای گریه اش بلندتر میشد و نگاه به تختش میکردو تازگیها هم یاد گرفته هرچی رو میخواد به اون اشاره و اِیه اِیه میکنه و به زور اون رو میخواد و بالاخره هم میگیره .وامان از دستش و بد اخلاقی های خانم اول از همه که اصلاً نمیزاره گل سر واسش به موهاش بزارم دوم اینکه نمیزاره کفش یا دمپایی پاش کنم سوم اینکه خانوم خانوما اصلاًغذا نمیخوره و این موضوع باعث نگرانیِ من شده .
من یه تعداد عروسک از زمان مجردیم که برمیگرده به 12 سالِ پیش ، اونها رو نگه داشتم تا چند روز پیش که واسه نورا بیرونشون آوردم 3 تا عروسک هم که بابایِ خدا بیامرزم زمانی که من تازه دنیا اومده بودم واسم از فرانسه آورده بود که همه اینها رو در اختیار خانومیِ نازم گذاشتم تا بازی کنه و اتفاقاً نورا خیلی بهشون علاقه نشون داد. آخه نورا زیاد اسباب بازی داره اما چندتاش رو بیشتر از همه دوست داشت و من پیش خودم میگفتم این همه چرا نورا با این عروسکها بازی نمیکنه اما خدا رو شکر اینطور که معلومه همگی اونها رو دوست داره و بازی میکنه .البته این 2 ،3روزه خیلی این علاقه فوران کرد.
اما از امروز که نورا جونم رو بردیم ساحل پارک غدیر و خوشبختانه آب مد (بالا) بود و نمیخواستیم مسیری رو تا رسیدن به آب روی اون ماسه های داغ راه بریم. اما نورا مثل دفعات قبل خیلی خوشش نیومد واصلاً راضی نشد پا به آب بشه و آب بازی کنه ...ولی روی هم رفته خوش گذشت. هوا هم خوب بود باد خوبی میوزید و گرما آزار دهنده نبود .
نورا جون عکس زیاد داره و من واسه انتخاب اونها برای وبش میمونم که کدوم یکی رو بزارم اما خوب سعی میکنم بهترینها و جذابترینش رو بزارم گرچه همه خوشملن.
اول ازهمه عکسهای رفتن ناناز مامان به کنارِ دریا
این عکسها رو در مسیر برگشت بابایی با موبایلش گرفت
اینم عکسهای بعد از دوش گرفتن نورا وقتی از ساحل برگشتیم.
پی نوشت:
ساعت 6 آماده شدیم یه سر بریم بیرون هم کار داشتیم هم یه دوری زده باشیم عصر جمعه ای رو
اما خوب نشد دیگه میدونید چرا ؟
ماشین روشن نشد .ههههههههههههههههه
اما در عوض حسابی عکسهای خوشمل خوشمل از نورا گرفتم برید ادامه مطلب :
برید شما !
ای بابا برید دیگه انرژی میگیرید
این یه نمونه اش:
محل شارژ روحیه
ظهر وقتی علیرضا از سر کار میاد نورا فوراً دست بابایی رو میگیره میبره سمت حمام و میگه ابِ ابِ آخه علیرضا به محض اینکه رسید بعد از لباس عوض کردن میره داخل حمام و دست و پاش و صورتش رو اب میزنه نورا هم اینو میدونه .
آخی تموم شد یه بار سنگین رو دوشم بود این عکسها رو واستون آپلود کنم ببینید.
مرسییییییییییییییی از همراهیتون دوست جونیایِ خودمممممممممممممم
دوستون داریم
بگید ببینم انرژی گرفتید